تا روشنایی بنویس.

به پنجشنبه ها ی مهمانی.....

حالا یقین خیلی خرفت شده ام.خیلی خرفت تر از زمانی که حس میکردم، قرار است کسی شوم برای خودم.برداشتم از حرفهایت این است.اینکه نمیدانم چرا و چطور اینقدر فاصله گرفتی. کدام مکتب و طرز فکری اینگونه ویرانت کرد.شخمت زد. درنوردیدت .شاید هم من عوض شده ام.اما بگذار همین ها برای خودمان باقی بماند.بگذار به هم متقابلا احترام بگذاریم.به ایده هم و نوع نگاه هم. اینجوری پرمان هم بهم نمی گیرد.لازم نیست سگ بشوییم و به تیپ هم بزنیم.حالا دارم مفهوم زندگانی همین دیدگاه من است.اگر میخواهی برو.بهم بگو امبلم..ساشگول و یا هرچه دلت میخواهد.اما من کار خودم را خواهم کرد.یقینا حالا ۵شنبه ای دیگر است و من با اینکه میدانم سخت میگذرد اما پر از انگیزه ام.نه حتی انگیزه ای که  همیشه قبل از شروع ترم تحصیلی در من می شکفت. نه حتی انگیزه ای که موقع رفتن به یک استخر و در گرماگرم کار دارم.نه حتی انگیزه ۲۰گرفتن فلان  از استاد.انگیزه ای واقعی که مرا کمک خواهد کرد جان بگیرم. امسال هم با انگیزه جلو خواهم رفت  کمک میخواهی بکنی دعا کن،به چیز دیگری نیاز ندارم. قربان قلب بی وفایت.۵شنبه .سنه۱۳۸۹خورشیدی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Hamidoo

نطق تو بخورم قناری

حاج آقا صدیقی که معرف حضورتان هست؟همانی که  انجمن زمین شناسی و زلزله نگاری ژاپن در به در به دنبالشه تا سوالهای بیشماری را در مورد تئوری" ارتباط مستقیم بد حجابی با افزایش زلزه "بپرسه...اصلا ژاپنی ها تازه به این نتیجه رسیدن که عجب تئوریس خفی اینه. آنها دریافته اند دلیل این همه زلزله های وحشتناک در ژاپن همین ضعیفه های ژاپنی بی حجب وحیااند.همین بانو اوشین  که در نسخه دوبله شده فارسی وقتی شوهرش مست و و پاتیل تن لششو میاره خونه میگه:"اوه...عزیزم خسته ایی..بذار جاتو پهن کنم" همین خانم و با خودش به تنهای ۱ریشتر می ارزه الکی نیست که چون که  جماعتی از مردان بلاد اسلام را  آندر کف چندین ساعت پشت تلویزیون میخ کوب کرده بود.گذشته از اینها چه می گذشت بعد سریال دائم آقا به منزل میگفت:"دیدی خانم ، دیدی چه احترامی گذاشت؟حال کردی؟" گویا جمعه هفته گذشته هم تریبون های نماز جمعه به جای نعره های گوش خراش برادر خ و صدای تو مخی پیر شواری نگهبان برادر ج، لحظاتی به صدای نرم و لالایی وار برادر صدیقی گوش جان سپرده که فرموده اند:"انفجار تروریستی زاهدان کار استکبار جهانی و امریکا بوده است که در پرونده  شهرام امیری شکست خورده اند.و خلاصه خواسته اند یک جوری تلافی کنند". از آنجا که  به گفته برادر متکی تا قبل از بازجویی از امیری هیچ چیز مشخص نیست.منبع  اطلاعات آقای صدیقی احتمالا یکی از گزینه های زیر است: 1.به همه گفتیم زدیم شما هم بگین زده .خوبیت نداره* 2.علم لدنی،همان قضیه که هست دیگه.خلاصه الکی که آدم خطیب جای گنده ای مثل تهران میشود.حالا اگه شهر دیگه ای مثل ارومیه بود یه چیزی. 3.تحقیق و ممارست فراوران ،قضیه زلزله را که گفتم.از همان جنس است. 4.بینش عمیق و دقیق موشکافانه و سوراخ بین و ترک پیدا کن. که  با تحلیل استراتژیک وار پیداش کرده. 5. اصلا به تو چه،خطیب جمعه است دلش خواسته ، عشقش کشیده گفته.مرگ بر امریکاتو بگو .اصلا جرات داری نیا نماز جمعه اگه استخدامت کردم. * دیالوگی از بهمن مفید در فیلم قیصر
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Hamidoo

چس پست

توی روزهایی که همه گیر شدن گروه هایی مثل anatheama  یا tool  بیداد میکنه.و توی پروفیل هر دوست و رفیقی اسمشون را میبینی و یک به بک آلبوم هاشون  در تگ شدن و share کردن از هم پیشه میگیرند، وجود گروهی گمنام تری مثل epica  یا در نسخه خشن ترش benzin مثل خوردن یک آلبلو تو گرمای 40درجه است.ساعتهایی که میشه در کنارش ذره ای به هیچ فکر نکرد و غرقه در متن و آهنگ شد.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Hamidoo

پشت دریا ها هم هیچ خبری نیس.........بیخودی زور نزن قایق بسازی.

*** اول به خنده آغاز شد.خنده ای نرم  .غلغلکی سر خوشانه و حقه حقه  ها ی کوتاه .خنده های که به زور سفمونی مگس ها را در ساعت ۳.۵نیمه شب قطع میکرد.کم کم خرخری اضافه شد صدایی مثل صدایی نزدیک شدن یک هواپیمای ملخی از دور. پسرک  به نظر خوابی عمیق داشت و سکوت  نصفه شب جان میداد برای حل کردن مسئله های دراز ترمودینامیک ،و شمردن موهای  کنده شدن از سر، بر روی سطح صاف میز. دستها و پاها به گوشه ای پرتاب شدن. به تصور رنجه ای عمیق یا قلنجی در خواب .اعتنا نکردم و ...آنگاه غریدن و غلتیدن و خزیدن............ ضرباهنگ تند نور لامپ.وحشت عمیق در مردمک هایی که به گشادی تمام دنیا شده اند.نفس هایی که یارای آمد و شدنشان نیست. بغلم میکند چنگم میزند.میکوبدم به میز تلویزیون .توی گوشش زدن.توی سرش زدن.سرش فریاد کشیدن  بی فاید ترین ها هستند. تسمه را از دور بازویش باز میکنم.و دولا لای دهانش می گذارم. خرکشش می کنم ،یله به دیوار . به پهلو میخوابانمش.و مجالی برای دست و پا زدنش تا پیدا کردن ان پاد زهر دوای معتاد من بی اختیار ترین معتاد روی کره.   سال اول که به قول خودش شتلخ زد.من جا ی او کف آوردم.۵دقیقه با مردمک های که دو برابر مردمک های او باز بود بهش زل زدم و بعد.فرار کردم.تا دستم امد شتلخ جز مرامش هست.دوترمی گذشته بود.دیر به دیر می دیدمش. از آن ور ها بود.دوستی که اصلتا سردشتی بود اما میگفت ته دشت هم جامان نیست.دوستی که همیشه و همیشه به خاطر حمله ها یش زبانش پیش همه چه انها که می دانستند وچه آنها که نمی دانستند کوتاه بود. نمیدانم کجاست.کجا میخواهد برود هر جاست امن و امان باشد و ان حمله ها هرزه دیگر بهش دست ندهد. ۱.معذرت از  سپهری به خاطر به بازی گرفتن  شعرش ۲.*** از قرقی شرق به عقاب توکه زبون غرب
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Hamidoo

میگن جبر جغرافیایی یا همینه که هست......

شنبه ۳۰ام و یکشنبه ۳۱ام خرداد ماه آبستن(گفتن بگید القای النطفه فی الزهدان )بود.روزهایی که کابران بزرگترین و پرکاربرد ترین سرویس ارئه دهنده بلاگ فارسی زبان  با فیلتر(گفته اند بگویید جرعه سازی) مواجه شد.و بسیاری از کاربران این سرویس را با بهتی عزیم و فکری عمیق روبرو کرد.فکرد رها کردن  این سرویس و استفاده از سرویس های مشابه خارجی.چرا که اکثر کاربران  با خود گفتند اگر به این راحتی فیلتر میشه  از این آسان تر ردیابی میشود و اطلاعات کاربران و دراختیار اطلاعات نهاد های امنیتی قرار میگیرد. گویا ماجرا از جایی شکل گرفته که بلاگفا چند بلاگ مطعلق به برادران ارزشی و معلوم الحال ما را فیلتر کرده.بعد برادران ارزشی هم  از حق مسلم خود هیچ رقمه کوتاه نخواهند امد به حاجی تلفن هم نه بیسیم فقط یه بیسیم به حاجی میزنند می گویند"حاجی بلاگفا رو بکن تو قوطی"همین .حاجی هم که اونجا نشسته و نرم افزار های برادران ارزشی چین و روس مثل نقل و نبات در دسترسش است.بلگفا را فیلتر میکند.و به قول سخنرانان عرب زبان :پس شدآنچه شد.خبرهای تکمیلی را میتوانید از روی لینکهای زیر دنبال کنید. در هر حال از آنجا که  فکر کردن به حق و حقوق در این فضا جرم است و همه تشنه ولایتیم و رزمنده ایم باید در مقابل همه چیز و همه کس سر تعظیم فرود آوریم.   خبر فیلترینگ بلاگفا پاسخ خبر گزاری فارس خیر بازداشت مدیر بلاگفا
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Hamidoo

قضیه شکل اول، شکل دوم

اسمش را از  فیلمساز به آرتیست تغییر داده ام.چرا  که تقریبا  هیچ فرقی نمیکند.به دستش یک دوربین عکاسی دهید یه قلم و بوم و پالت رنگ یا  یه  تکه گل رس  کیارستمی هنرش را می آفریند.این جمله ای بود که  وقتی جوان تر بودم و وقتی بیشتر نئشه از دیدین  هنرهای درجه یک میشدم دائما ورد زبانم بود. چه بعد از دیدین  طعم گیلاس و چه بعد از نمایشگاه  عکسش که عکس یک آدم هم توی کادر دوربینش نبود. قضیه شکل اول، شکل دوم  اولین فیلم بعد از انقلاب 57کیارستمی است(محصول سال 58) که کیارستمی یک واقعیت به نظر صددرصد انقلابی را در ساده ترین و دورترین قالب ممکن ریخته و باز هم مثل همیشه  خواننده را به قضاوت واداشته است.    فیلم مستند ی است درباره ی  یک معلم که در حین درس با بی نظمی دانش آموزی  مواجه میشود.و از آنجا که دقیقا متوجه نمیشود کدام دانش آموز این کار را کرده  دو ردیف (7تا از دانش اموز های کلاس را از کلاس درس بیرون میکند.و انها را خطاب قرار میدهد که:" یا میگوید کی بود یا همه تا آخر هفته باید بیرون کلاس بیایستید." آیا دانش آموزی که میدادند کارکی بوده  دانش آموز خاطی را لو دهد و برود سر کلاس درس بنشیند؟ یا کاملا متحد و هماهنگ با دوستان خود یک هفته را بدون کلاس و درس بماند؟  کیارستمی این فیلم را به کارشناسان آموزشی محمدرضا  پهلوی نشان داد و از نظرات آنها فیلمبرداری کرد. وقتی فیلمبرداری تقریباً تمام شد، در ۱۲ بهمن ۱۳۵۷، روح الله خمینی از تبعید به تهران برگشت و ۱۰ روز بعد جمهوری اسلامی اعلام کرد. کیارستمی شروع به ساخت مجدد فیلم کرد، توضیحات آن را حذف کرد و ساختار‌اش را تغییر داد. او تصمیم گرفت فیلم را به یک مساله دشوار دراماتیزه شده تبدیل کند: شکل اول شامل دانش‌آموزانی بود که زیر بار نام بردن شخص مجرم نمی‌رفتند؛ در شکل دوم یکی از دانش‌آموزان مقصر را معرفی می‌کند و اجازه می‌یابد به کلاس برگردد. از همه ناظران جدید، از جمله وزیر جدید آموزش و پرورش، در حال نظر دادن درباره دو شکل فیلمبرداری شد. تفاوت دیدگاه های آنها و تاثیر آنها از فرهنگ سیاسی آن روزها در سخنان هر یک روشن است. خیلی از آنها فیلم را تمثیلی از پلیس مخفی شاه در نظر گرفتند.نمایش فیلمفیلم بلافاصله برنده جایزه جشنواره فیلمهای کودکان و نوجوانان تهران شد؛ گرچه، به زودی پس ز آن دولت آن را به این خاطر که پیام حدس زده شده‌ی آن خرابکارانه پنداشته می‌شد و بعضی از نظرات از اعضای گروههای سیاسی (کمونیست، جبهه دموکراتیک ملی ایران) ابراز می‌شد که غیرقانونی اعلام شده بودند ممنوع کرد. این فیلم فقط در بازنگری کیارستمی در سال ۲۰۰۳ در تورین به نمایش درآمد.  خلاصه فیلمهفت پسر دبیرستانی از کلاس درس اخراج می شوند. معلم تهدیدشان می کند که اگر اسم کسی را که با صدای ضربِ مداد روی میز، نظمِ کلاس را بر هم می زده به او نگویند، یک هفته از حضور در کلاس درس منع خواهند شد. کات. گفتگو با ده‌ها نفر از مطرح ترین سیاستمداران و روشنفکران دوران انقلاب درباره این که راه حل صحیح اخلاقی برای این مسئله چیست. نورالدین کیانوری اعتقاد دارد که فرد خاطی را باید بلافاصله لو داد تا نظم کلاس دوباره برقرار شود. آیت الله خلخالی اعلام می کند که این وضعیت با "انگیزاسیون" تفاوتی ندارد. صادق قطب زاده با او موافق است و... فیلم به مدت پنجاه و سه دقیقه این نقطه نظرات را بالا و پایین می کند و نکاتی را در مورد بینش سیاسی و اجتماعی جامعه ایرانی برملا می کند که تا امروز نظیرش را ندیده ام. روی تصاویر پایانی فیلم، دومرتبه صدای ضرب گرفتن مداد خاطی را روی میز می شنوم. رفته رفته به تعداد مدادها اضافه می شود تا این که همهمه انقلابی به اوج می رسد. پ.ن : ۱.آخه مجبوری وقتی چیزی به ذهنت نمیرسه.هی پ.ن بنویسی؟ ۲.با خیوس نشستیم دیدیم و به هرچی درس و امتحانه لعنت فرستادیم. گوریو اما داره مثل دیزل درس میخونه.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Hamidoo

نفسم در نمیاد جمعه ها.....

این سه نفری که این بالا عکسشون رو می بینید ، یک چیز مثل سه بع بعی خودمان بودند  با این تفاوت که این سه نفر نزدیک به ۴۰ سال پیش با هم نشستند و توانایی هایشان را رو ی هم گذاشتند و یک آلبومی بیرون دادن که هنوز که هنوزه بعد از  گذشت ۴۰سال گوشهای برای شنیدن کارهایشان هست.آنها حتی با توجه به جو زمان خود به کیفیتی از زندگی رسیده بودند که برای دلتنگی های جمعه هاشان آهنگ داشتند .کاری که امروز ما با همه ادعایمان  هنوز نتوانستیم انجام بدیم. اهنگ هایی که امروز  می شنیویم همه فقط اولش بلند اسم  خواننده و ارنجمنت را میگویند  .که خب دلیلش بماند با شما .اما در اینکه  دغدغه  ای ندارند فقط یک جایشان درد میکند شک ندارم. جالب تر اینکه  همین برادران ریش کله قندی که نکوهش گرانه نگاشان می کنیم برای دل تنگی های جمعه هاشان یک آهنگ نه که چند آهنگ به ترکی و فارسی دارند و یک جمکران که بروند و خلاصه خالی شوند.کاری به این ندارم که چنددرصدشان واقعا هستند و چند درصد به دلایل دیگر وارد این کار شده اند.تصمیم گیری این هم باشد با شما. فرهاد مهراد ، شهیار قنبری  و اسفندیار منفرد زاده جوانان 35-40سال پیش بودند که به تمام محدودیت ها یشان کنار آمدند و کار خودشان را کردند.فکر نمیکنم شرایط ما سخت تر ازطآنها باشد.تنبلی از خودمان است.نمیگویم فردا بریم یکی یه آلبوم  تمام در مورد هفت روزه هفته بدیم بیرون به کارهایی که میخواهیم برسیم و بقیه را متهم به کار کردن نکنیم. پ.ن: دکتر شریعتی میگه فرصت برای هرکاری همین الان است که داره میگذره. بهرام بیضایی:وقتی نشستیم و هیچ کاری نمی کنیم  حق نداریم بگیم دیگران هم چیزی ننویسند.ما با ادبیات خارجی هم مثل کالای قاچاق برخورد میکنیم.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Hamidoo

ما می توانیم.....

پارسال بعد از اینکه با هجوم ملخ وار بچه های قد ونیم قد یک شهرستان منطقه ۳ ایران مواجه شدیم تصمیم گرفتیم یک تور سراسری "معرفی  کاندوم-اسفنج مهبلی و چالش های پیش رو" را برگزار کنیم.در گام اول واقعا مصمم و جدی جلو رفتیم.به آمار و هرم سنی شهرستان و فرهنگ غالب آنجا توجه کردیم.به نقطه ای اتکا.  برای شروع امیدوار بودیم شاید در نسل بعدی تحولی ایجاد کرده باشیم وبا گذشت از هر چشم داشتی تنها دوست داشتیم نسلی برای سالهای بعد آن شهرستان بوجود آید که حداقل در تولید مثل جا پای پیشینیان خود نگذارند.برای کودکی که قصد تولیدش را دارند برنامه داشته باشند.شرایط رشد او را به بهترین شکل ممکن فراهم کنند. و کودک را در سنین  نوجوانی و بزرگ سالی اش دچار غم درونی نداشتن و مجبور بودن به نخواستن نکنند. کودکانی شاد پرورش دهند و انسانهای صاجب کرامت نفس. چند خط بالا ایده ال برنامه ما بود و با توجه به شرایط فکر میکردیم بتوانیم حداقل تا ۵۰درصد موفق باشیم.تلاشهایی مداوم و مکرر ما را به جایی رساند که خودمان هم داشتیم فکر میکردیم کارشان درست است و چه بهتر که ما هم با یکی از ان دخترهای لپگلی ۱۷،۱۸ ساله ازداج کنیم و تپ و توپ بچ بدیم بیرون. دست آخر کا ربه جایی رسید که از بیم اسارت در افکار ماورایی آن قوم، پشت به دشمن کرده و رو به میهن به تهران برگشتیم.همه اینها را گفتم که یادمان باشد هنوز ما کشوری جهان سوم هستیم.میتوانیم جای خود باید ببینیم اصلا سعه صدر و آگاهی توانستن را داریم یا نه.توی همین شهر کوچک منطقه ۳با جمعیت تقریبی یکصد و ده هزار نفر وقتی از کسی میپرسیدی مدونی اسفنج مهبلی  چیه؟ طوری نگاهت میکردن که انگار آلفاماتوری هستی یا از سیاره ای دیگر آمدی اما همین جمعیت تلفن همراه هابی با ویندوز موبایل و انواع واقسام امکانات جانبی با قیمت های بالاتر از ۷۰۰هزار تومان دست میگیرند و به هم فیلم عروسی نشان می دهند. به برادران رسانه نه خیلی ملی که بس کنید گوشمان ژر است از این حرف ها ما میتوانیم درست به شرطی که توانستن را در تمام وجه جلو ببیریم.ما می توانیم درست به شرطی که از راهش وارد شویم. ما میتوانیم درست به شرطی که بخواهیم با  کسانی که این راه ا رفته اند تعامل داشته باشم.راههای رفته شده را دوباره طی نکنیم. پسان نوشت: نیوتن میگه اگر توانستم افق ها را کمی دورتر از دیگران ببینم به خاطر این بود که بر رو ی شانه غولان ایستاده ام ."ازکتاب آیین زندگانی-نشر معارف آوردم." -خیوس میگه : استحالهُ تحول ُدگرگونی  و transformation  همگی را به یک معنا به کار می یرم اما تفاوت از زمینه تا پشت بوم.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Hamidoo

تک نگار ی های یک ذهن در زنجیر

من نمیدانم چند سال، واقعا چند سال باید بگذرد تا زنهای ایرانی بفهمند وسایل نقلیه عمومی  جای شیر دادن به فرزند دلبندشان نیست؟جای پستان در آوردن و دهان بچه گذاشتن و بعد چشم تیز کردن به اینکه کدام یک از مردان خیره به اوست.اما از دیدگاه خودم بعنوان یک مرد یا حداقال کسی که ریش و سبیل در آورده فکر نمکینم دیدن چنینی صحنه ای برای کسی دلچسب باشد اما وقتی روبرو و بالای و سر و کنار دست و یمیمن و یسار مملو است از انبوه آدم ها گاهی فقط شاید گاهی نگاهت به مادر و فرزند اش که مست از است باده نوشیده بیفتد. کراهت این امر برای من به کراهت سیگار کشیدن  در همان وسیله نقلیه نمیرسد اما ابدا دوست ندارم به چنین صحنه ای مواجه بشم.یا مادری که با چنگ و دندان ۴بچه قد و نیم قدش از این ماشین به آن ماشین میکشد.ب"گذریم از اینکه کسی هنوز معتقد است باید بچه بیاورید و بکنید و بزایید که هنگام خزان است"چرا که این شخص یا اطرافیان شرا مثل خودش تصور میکند یا اصلا تصوری از جامعه ۳۰۰ میللیونی که بیش از ده درصدشان ساکن پایتخت باشند ندارد.دلیلی سومی نمیتوان متصور بود.
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Hamidoo

تولدش مبارک

توی همچنین روزهایی حدود N  سال پیش یه آدمی به دنیا ما اومد که گویا یکسری عقده های جدیدتری نسبت به دنیا و آدم هایش داشته.گویا حرف هایی زده و شنودگانی داشته و البته طرفداران و مخالفانی که هنوز نشستن گوشه کلاس های درسشون و دارن نظریات این موجود نازنین رو این و ر آن ور میکنند. کیرکگارد فیلسوف برجسته یا بقول برادران ارشاد به شدت حجیمی بود که نظریاتی جالب در مورد برخی از زوایای زندگی آدمی و فلسفه زندگی داشت.کگارد معتقد بود ترس با هراس دوچیز کاملا مجزا از یکدیگرند.به گفته او ترس چیزی است آنی که لحظه ای یا مدت زمان محدودی در انسان رخ میدهد و میگذرد اما هراس حسی دائمی و فنا ناپذیر است تفاوت دیگر این دو از نظر او این بود که ترس با علت و یا عوامل مشخص اتفاق می افتد اما هراس علتی در زمان حال ندارد و دلیل آن به ترس ابتدایی آدم بر می گردد و بنابراین تا آخرین دم  با انسان می ماند. همه اینها را گفتم نه اینکه بگم خیلی فلسفه سرم میشه یا خیلی از کگارد می دونم نه حتی اینها  را نقل به مضمون از "مهرنامه "آوردم.بیشتر دلیلم این بود که خودم از این نظر خوشم آمد و دلیل دومش این بود که خواستم تولدش را هرچند کوچک اما تبریک گفته باشم و البته توی یه چنین روزهایی تقریبا 2سال پیش همین کافه کتاب  که قبلا با عنوانی دیگر در یک سرویس دیگر فعال بود به اینجا نقل مکان کرد.   پس نوشت: 1.تولدم و تولدش یک جا ، روی هم هوم فولی مبارک. 2.نمی دونم کگارد کجایی بود شما هم گیر ندید دیگه حالا چه فرقی نمیکنه.آلمانی یا اهل گینه بسیائو بخون ببین چی میگه. 3."هوم فولی" یک واژه جدیده که خیوس از خودش در کرده.باید یک چیزی تو مایه های گوگولی مگولی باشه.اله علم
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Hamidoo