قسمت سوم
خلاصه:"در قسمت های قبل خواندید که بعد از تماس ساره سعیدی به حمید فراهانی.و تعریف کردم ماجرا توسط خانم سعیدی حمید فراهانی بدون توجه و به گمان اینکه کسی قصد دست انداختنش را دارد گوشی را قطع کرد اما بعد متوجه شد که خبری مشابه آنچه سعیدی تعریف کرده بود اتفاق افتادو"...
خبر را شمرده شمرده و از ابتدا خواند:"در پی حادثه گروگان گیری فردی ناشناس در کافه ای در تهران یک نفر کشته،و دو مجروح بر جای ماند.شاهدان عینی حادثه می گویند فرد گروگان گیر با اسلحه ای کمری اقدام به گروگان گیری دختر جوانی کرد و بدون علت به شخص دیگری شلیک و دو نفر دیگر در حین فرار از محل آسیب دیدند."
دوباره و چند باره خبر را خواند.به خبرگزاری های دیگر هم سرزد.همه خبر را با همین متن و حتی با همین علائم نگارشی آورده بودند.لحظه ای به همه خبرگزاری و آدم هایی که در آنها کار میکنند خندید.گوشی موبایلش اش را برداشت و به آخرین شماره ای که با او تماس گرفته بود تماس گرفت.
گوشی بیشتر از 7 بار زنگ خورد و او هر بار منتظر بود قبل از زنگ بعدی کسی گوشی رابردارد.چند بار کلماتی که میخواست بگوید را توی ذهنش مرور کرد.لحن صمیمی و آرام و البته عذر خواهی را نمیخواست فراموش کند.بعد از فکرهایش گمانم به زنگ دهم یا یازدهم رسیده بود که اپراتور جواب داد :مشترک مورد نظر قادر به پاسخگویی نمی باشد."
به خودش و همه تند مزاجی هایش لعنت فرستاد و یک بار دیگر شماره را گرفت.بین زنگ چهارم و پنجم تصمیم گرفت برای خانمی که خودش را سعیدی معرفی کرده بود پیام کوتاه بفرستد. گوشی را قطع کرد و بلافاصله به قسمت پیغام ها رفت و پیامی برایش نوشت و فرستاد.
چند ثانیه بعد گوشی لرزشی مختصر داشت و دریافت شدن پیغام کوتاهش را نوید داد.منتظر ماند تا خودش زنگ بزند چند بار دیگر خبرگزاری های مختلف را گشت خبرها فرق زیادی با هم نمی کردند و عکسی از این گزارش هنوز در دسترس نبود.چشم هایش احساس خستگی می کرد.پنجره های صفحات اینترنت را یک به یک و با رخوتی مثال زدنی بست.و منو استارت گزینه خاموش کردم کامپیوتر را انتخاب کرد. معطل چیزی نشد و به تخت خواب خزیدو پتو را تا جایی که می شد بالا کشید.
پایان قسمت سوم