اردیبهشت می آید.باز آدم فصل و زمانه را مانند خود دیوانه می یابد.دلش قنج می رود که کاری کند. حرفی بزند.چیزی بنویسد و ابراز وجودی کند.شاید رگ بارها و پراکندگی حال روز اینطور میطلبد.اما این را خوب میدانم بهترین فصل همین بهار است و بهترین ماه همین اردیبهشت.من پاییز و دوست دارم و عشق من اخر اسفنده سوسول بازیه....حالا دقیق سه سال میشود سه سال از روزی که جول و بساطم را از پرشین بلاگ که آن روزها به خاطر هک شدن و از دست دادن دامنه دات کام اش خیلی ایمن به نظر نمی رسید جمع کردم و به بلاگفا آمدم. روزهایی با پست های خوب و کامل و روزهایی کم رنگ تر و منفعل تر بوده ام اما هرچه که هست به قول وودی آلن سعی کردم منظم باشم حالا گیریم 90سال دیگر جواب دهد.فکرهایی در ذهنم است که می خواهم تا اردیبهشت 91 عملی اش کنم کارهایی هست که باید انجامشان دهم.در مورد وردپرس هم فکر میکنم اما حقیقتن با بلاگفا راحتم اگر بلاگی هم آنجا ترتیب ببینم همین کارهای اینجارا آنجا قرار می دهم. در حقیقت چیز تازه ای برایش ندارم که بنویسم یک جور نسخه کپی از همین بلاگ خودم را میتوانم عرضه کنم .توی این سه سال گاهی دست جذامی بودم و گاهی بع بعی رکابی پوش گاهی به نظرم کاری هنری بیرون دادم و گاهی نوشتم که حالم بهتر شود.هرچند واقعا تعداد پستهایم به نسبت سابقه و قدمت بلاگم شرم آور است.اما سعی میکنم منظم تر باشم گیریم ان (به کسر الف بخوانید .چیز دیگری نخوانید ها)سال طول بکشد.برای آخر حرفم خواستم بگوییم "هستید که هستم" بعد دید اصلا جالب نیست خیلی دستمالی وتهوع آور شده پس میگویم"عشقمه باشم الان تو مشکلی داری؟؟؟؟".همه شما رو به خدای متوسط می سپارم.