تا روشنایی بنویس.

۶ مطلب در مرداد ۱۳۹۹ ثبت شده است

نزدیک، نزدیک، نزدیک تر

پوستر کلوزآپ

کلوزآپ - عباس کیارستمی - 8.5/10

بهانه این بود که ویدیو کوتاهی از کیارستمی دیدم . در یک  ورکشاپ یا جلسه نقدی در سال 2013 - دانشگاه استراسبورگ. داشت راجع  تکه ای از کلوزآپ میگفت. وقتی که با مخلملباف حقیقی به منزل آقای آهنخواه برمی گردند. آقای آهنخواهی که قربانی حقیقی یک مخلباف دروغین بود. در مواجه دوباره با مخلباف دروغین و قیاس اش با مخلباف حقیقی، میگوید آن آقای مخلباف الکی خیلی از شما (که حقیقی هستید) بهتر بود. اون نقش اش را بهتر بازی میکرد. چون که میخواسته  مخلمباف باشد و  نقش اش را دوست داشته است.

کل بار فیلم کیارستمی از آن همه برو بیایی که در دادستانی و  دادگستری و ژاندارمری برای اخذ مجوز داشته و همه حرف گوش نکردن های پرسوناژ های مختلف که چندان اهمیتی به کیارستمی نمیدهند و میخواهند خودشان را  روایت کنند. همین بوده است. که یک تصویر دروغین از کسی که میخواهد باشد و انگیزه هایش، باید و نباید هایش، اخلاق و  نوع مواجه اش . و  یک  مخلمباف نیمه جان که نمیداند کجاست و چه میخواهد .

واقعا فیلم مبهوت کننده است. عین یک تصادف می ماند. در اولین برخورد هیچی حس نمیکنی. انگاری هیچ نشده جز ضربه ای که نمیدانی از کجا و به چه وسیله ای خورده ای. اما با گذشت زمان درد سراغ آدم  می اید. درد انسان که چرا باید یک شاگرد چاپچی که ادم محترمی در زندگی است بخواهد مخملباف باشد و  به مخملباف بودنش اصرار داشته باشد؟

کلوزآپ عجیب ترین و شاید  عریان ترین فیلم  کیارستمی است. اقتباس از یک ماجرای حقیقی و بعد موتیف های بی شمار و مهمی که آدم را یاد مفاهیم انسان می اندازد.

به قول خودش باید این فیلم را  چند بار دید. خودش میگوید چندبار دیده ام و در هر بار دیدن به مفاهیمی جدیدی دست پیدا کرده ام. 

 

پ.ن:

حالا جنس سینمایم را  میشناسم . میدانم اکثر فیلم ها شعاری و قمپز در کننده اند، تعداد کمی حال ام را خوب میکنند. درست  مثل آن  وضعیت ها  که  روز اول در باشگاه داری و میخواهی یک شبه خودت را پاره پوره کنی و یت و یغور شوی. اما به محض اینکه کمی ازش میگذرد بادت میخوابد و  میفهمی خوب شدن نیاز به  مداومت دارد و تو گشاد تر از آنی که  بخواهی ادامه دهی.

 اندک فیلم هایی هم هستند که یقه ام را میگیرند. دائم راجعش سوال هایش توی فکر میروم. راجع مسائل انسانی اش توی جانشین سازی میکنم. خود را  آشنایان و دوستانم را  و تا اخر عمر حرفهایی یا صحنه هایی یا دست کم طرحی ازش به یادگار دارم.

کلوزآپ برای من از همین دست فیلم ها است. دوستش داشتم و در زمان مناسبی هم دیدمش.و مطمئنم هرگز فراموش نخواهم کرد.

 

 

 

 

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
Hamidoo

پدرو با رنج و افتخار

 

رنج و افتخار - پدرو آلمادوار 2019 - امتیاز 8.5/10

پیش درآمد

من از آلمادوار هیچ نمیدانستم. همینقدر میدانستم که کمتر راجع به او حرف زده اند. کارگردان میانسال اسپانیای است. که دست بر قضا همنجسگرا هم هست. شاید به همین خاطر خیلی راجع او در ایران صحبت نمیشود. همنجسرگرایی هنوز در ایران تابو است. قانونی برای همنجسگراها نداریم و دایره اطلاعاتمان راجع آنها به نگاههای هراسان جوان های پارک دانشجو و پارک برزیل و یکی دو جای دیگر ختم میشود. رییس جمهور اسبق حتی نمیدانست همجنسگرایی ذاتی بوده و اکتسابی نیست و در جمع دانشجویان خارجی اعلام کرده بود ما در ایران همجنسگرا نداریم. رییس جمهور فعلی هم دیدگاه کاملتری ندارد ولی دست کم آنقدر سیاس هست که دم بر نیاورد. این تازه وضعیت پایتخت است. در شهرها و روستاها که واقعا نمیدانم همنجسگراها چه میکشند. یک نمایش نسبتا خوب (آبی مایل به صورتی) چند سال پیش راجع این موضوع روی پرده رفت که آگاهی بخش بود. در این مدت جز تک و توک نمایش و  داستان کوتاه یکی دو گزارش مستند از حال و احوال همنجسگرا ها و دگرباش ها چیز دیگری از زندگی شان دستگیرم نشده است.

و اما بعد...جمعه به دیدن آلمودوار نشستم. آخرین فیلمش قصه غریبی داشت. رنج و افتخار داستان یک کارگردان و نمایشنامه نویس خوب مادریدی است.  داستان آلمادوار است.کلکسیون مرضهای عالم را یکجا دارد. ستون فقراتش را عمل کرده، درد قفسه سینه دارد زانوهایش هم درد میکند بدنش در حال فروپاشیدگی است. زنش ازش جدا شده ولی هنوز نگرانش است.تک و تنها در آپارتمان نقلی و قشنگ اش در مادرید زندگی میکند. تا بهش تلفن میشود که یک فیلم قدیمی اش که سی سال پیش ساخته است با نگاتیو ترمیم شده قرار است اکران شود.  استارت  یک شروع دوباره، یک فروغ جدید از سالهای اوج جوانی. نویسنده هر وقت که درد به سراغش می آید بعد از خوردن یک دوجین قرص مسکن یا آب درمانی، رجعت میکند. به گذشته خودش به کودکی هایش. به خاطرات پراکنده از مادرش زندگی اش در روستا با فقر، ,با سواد بودنش در بین خیل بی سوادان، رویاهایش، نظرگاه قشنگ اش و...

آلمادوار را دست کم گرفته بودم. ویکیپیدا آلمادوار میگوید که سال 1999 تقریباً تمام جوایز معتبر فیلم را درو کرده است. باید بروم آن فیلمش را هم ببینم. اما قصه گو بودنش را دوست داشتم. بازی آنتونیو باندراس در نقش اصلی و پسر بچه ای که نقش کودکی اش را بازی میکند را دوست داشتم. نقش جوانی مادر را که لوپه کروز بازی میکرد را هم بسیار بیشتر دوست داشتم. مادر جنگنده و قوی به غایت مادر بود و تربیت فرزند و  زندگی اش برایش مهم بود. نمیدانم چرا اینقدر پدر در همه جا کمرنگ بود. هیچ فروغی نداشت جز در سکانس های محدودی هیچ کجا نبود.

بخاطر شرایط شیوع کرونا فعلاً فیلم جشنواره های زیادی را ندیده است اما دوست دارم مواجه دیگران با فیلم را هم بدانم. فیلم شخصی است. به غایت به زندیگ آلمادوار نزدیک است. این برایم جذبا بود. آلمادوار از آنچه که از گفتنش ترس داشت گفت. درست عین  یک داستان خوب که از آن چیزها که نمیشود گفت نوشته میشود. 

آلمادوار یک جوری بخشی از خودش را با هنرش در کارگردانی وسط می گذارد که نه میشود او را کارگردان غریضی دانست نه کسی که تماماً تکنیکگرا و فنی فیلم میسازد. ترکیبی است از زیست  40-50 ساله اش و  تکنیک هایی که از سینما آموخته. این ویژگی و آن شم قصه گوی ثابت اش او را به کارگردان شبیهتر به کارگردان های خاورمیانه و ایران میکند. 

برای آلمادوار کودکی و نوجوانی تقریباً همه چیز است خیلی به تغییر آدم ها و قهرمان سازی های هالیوودی اعتقادی ندارد و  سینما از منظرش یک قصه  اغراق شده است  تا  یک اغراق قصه شده .

 

۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
Hamidoo

دوازده مرد خشمگین

                 

دوازده مرگ خشمگین - سیدنی لومت - امتیاز 8/10

دوازده مرد خشمگین یا دوازده مرد عصبانی یا دوازده مرد بی‌اعصاب وعرق کرده که در یک روز گرم ماه آگوست  بعنوان  هیئت منصفه دادگاه  در اتاق دربسته خفه کننده ای نشسته اند تا درباره ی جرم پسر نوجوانی که متهمبه  قتل پدرش است چه جذابیتی می‌تواند داشته باشد؟ وقتی هیچی از جزییات قتل یا صحنه های درگیری ندیده ایم؟

دوازده نفر اعضا  هیئت منصفه به جز یک نفرشان مصمم اند بروند داخل اتاق به سرعت رای گیری کنند. بر اساس گفته شاهدان رای به مجرم بودن نوجوان بدهند و بعد بروند پی زندگی و سرگرمی و  تجارت  خودشان.....

بیشتر از این را برای اسپویل نشدن  فیلم نمی‌گویم. اما بروید شاهکاری در فیلمنامه نویسی و کارگردانی  را ببینید. دو ساعت فیلم فقط در لوکیشن  یک اتاق  کوچک و لخت در هوای شرجی تابستان با دوازده مرد اصلا چیز جالبی بنظر نمیرسد. بوی عرق و تن مردان به مشامتان میرسد.  در نظر اول اگر کسی برایتان چنین قصه ای بنویسد میگوید چقدر مسخره و  خسته کننده. ولی فیلم جوری پیش می رود که نمیتوانید چشم ازش بردارید.  دوازده مرد در قالب دوازده تیپ شخصیتی از کارگر و  نظامی گرفته تا  تاجر و معمار جمع شده اند. و پرداخت به جزییات نگاه و زندگی هر کدام یک خوانش فرامتن  به آدم میدهد.  دغدغه ها،حساسیت‌ها،عقده ها و حتی  شیوه تربیت آدمها نشان میدهد چقدرانسان موجود عجیبی است .

یک کلاسیک تمام عیار از نوع هالیوودی اش را  ببیند اگر چه صحنه جذاب و  بازیگر لوند و  دلبری ندارد. اما به این فکر کنید که  ما به ازائ هر تیپ شخصیتی برای شما  در زندگی واقعیتان  چه کسی است.
 

12 مرد خشمگین

۲ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
Hamidoo

تهوع

یک سیگار، یک شراب، یک بستنی

عق میزنیم پشت هم 

بی آنکه فکر کنیم

آینده چیست

اصلا وجودی دارد

پرواز میکنیم

در سرمستی 

اواز می کنیم

میرقصیم،

می میریم 

با یک شراب، یک سیگار و چند بستنی

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱
Hamidoo

شعار ندهید، شعور داشته باشید

دیروز عصر خبر انفجار و بعد ویدیو چند ثانیه ای یک خانم شهروند لبنانی با گوشی تلفن همراهش دنیا را تکان داد. تا لحظه نگارش این گزارش 78 تن کشته و 3700 مجروح از این انفجار عظیم به جا مانده که احتمال افزایش شمار قربانیان نیز وجود دارد. اما آنچه که انفجار سه شنبه 14 مرداد(4 آگوست 2020) بیروت را به صدر اخبار دنیا تبدیل کرد چه بود. در گزارش ها خواندیم و شنیدیم که فاجعه با آتش سوزی یک انبار مواد آتش بازی شروع میشود و  بعد از آن که شهروندان به عادت مالوف این سالها با گوشی های موبایلشان شروع به فیلم برداری از صحنه آتشسوزی کردند که در آن هر ثانیه تعدادی منور و مواد آتش بازی به آسمان میرفت و صدا میکرد. به یکباره انیار مملو از نیترات آمونیوم که به شکل احمقانه ای در مجاورت این مرکز بود به یکباره منفجر شد و شدت انفجار بخشی از شهر و بندر بیروت را  تخریب کرد. ویدیو آن خانم شهروند و یعد دو سه ویدیو از شهروندان بیروت باعث ترند شدن خبر انفجار بیروت شد. یعنی اول یک حادثه کوچک تر منجر به ایجاد خبر شد و  ولی شهروندان در حال ثبت  خبر اول بودند خبر دوم فاجعه آمیزتر و در شکلی مهیب رخ داد. ارزش هنری ویدیو های بیروت چیزی نزدیک به صفر است اما به دلیل دست اول و یگانگی شان از نظر خبری بسیار ارزشمنداند. چرا که لحظه ای را ثبت کردند ک دوربین حرفه ای هیچ خبرگزاری عریض و طویلی نتوانسته ثبت کند. تا به اینجایش خبر دردناک بود و مرگ انسان ها و حجم ویرانی و نابودی دلهره آور است.خیلی سریع رسانه هایی شروع به تحلیل و بعضاً ایجاد روایت های موازی درست و نادرس از موضوع کردند که آن هم خب طبیعت آنهاست و برای اینکه نانی در بیاورند مجبورند کارهایی با خبرها بکنند و ابعاد متفاوتی را نگاه کنند. 

           

 

اما آنچه بیش از پیش برای شخص من اهمیت داشت  وجود مقادیر قابل توجهی از آمونیم نیترات در انفجار بود. به سرعت نور ذهنم فلاش بک زد به  حادثه قطار نیشابور در بهمن ماه 1382 آن زمان سال دوم دبیرستان بودم و روزانه در مسیر برگشت به خانه یک یا دو روزنامه میخریدم. تا دو روز بعد از سانحه هیچ خبری در روزنامه ها درج نشد. دلیلش مقارن شدن حادثه با انتخابات مجلس هفتم شورای اسلامی بود. هیچ فیلمی از خود سانحه موجود نبود هم به دلیل محل رخداد هم به دلیل اینکه سانحه برای حدود 17 سال پیش است و خب تلفن همراه و رسانه های اجتماعی تا این حد گسترده نبودند. در سانحه قطار نیشابور گفته شد محموله قطار شامل مایعات اشتعال زا و  مقادیر قابل توجهی آمونیوم نیترات بود. تعداد کشته های حادثه نیشابور 350 نفر ذکر شد و زخمیان حادثه 450 نفر بودند. یعنی با اینکه  سانحه در یک ایستگاه قطار بود کشته شدگان 4.5 برابر تعداد کشته شدگان بیروت بود. 

درد من نه از تِرند شدن اخبار بیروت یا عدم پخش اخبار قطار نیشابور است. درد من بیشتر عدم توجه مساوی به جان آدمهاست. به قول شاملو مردن در سرزمینی که مزد گورکن از جان آدمی افزون باشد.تعداد کشته شدگان حملات تروریستی طالبان در افغانستان فقط در سال 2020  تا به امروز 150 نفر است. که رقمی نزدیک به 2 برابر کشته شدگان بیروت است. یا فقط در یمن 116 نفر غیر نظامی در حملات تروریستی کشته شده اند. 

بنابراین اگر ما اصل کرامت نفس انسان ها را معیار و ملاک قرار بدهیم مرثیه ما برای فجایع یکسان نیست. بیروت چون زیباست غصه مان بزرگ تر است. یمن چون فقیر است ما را با آن کاری نیست؟ افغانها چون ضعیف ترند باید بمیرند؟

 

انفجار تروریستی در عدن - یمن

من از ابراز همدردی و  سیل  استوری ها و نوشته های  عریض نویسان اینستاگرام که تعدادی از آنها دوستانم هستند ناراحت نیستم اما بنظرم بهتر است  به جای آنکه شعار دهیم کمی بی اندیشیم و کمی بیشتر شعور به خرج دهیم. مرگ هر انسانی خاموش شدن شعله شمعی از نور امید در جهان است. حالا چه آن ادم سفید باشد چه سیاه  چه زرد چه عرب باشد چه اروپایی چه  گبر یا یهود و ....

 

پ.ن :  1- شرح حاثه نیشابور اگرچه دردناک است اما لازم است که اینجا بخوانیدش.

         2- در خصوص آمونیوم نیترات و شرایط تولید، حمل و انبارش آن واقعا نیاز به یک استاندارد ایمنی لازم الاجرا جهانی است.

         3- فهرست کشته شدگان حملات تروریستی سال 2020 در جهان را هم از اینجا اخذ کردم.

۲ نظر موافقین ۹ مخالفین ۰
Hamidoo

جوجو خرگوشه

                                            

جوجو خرگوشه -  تایکا وایتیتی - امتیاز 7/10 

جوجو خرگوشه را دوست داشتم . در دسته بندی IMDB یا  در صفحه ویکیپدیا  این فیلم را در رده کمدی- جنگی قرار گرفته است. یعنی قشنگ جمع نقیضن. مگر می شود جنگ هم بار کمدی داشته باشد. آن هم چه جنگی بزرگ ترین  جنگ در تاریخ بشر که  بیشتر  85 میلیون کشته به جا گذاشت.اما در نظرگاه  وایتیتی این  کار را میشود کرد.

جوجو پسر بچه کنجکاو و خلاقی است که پدرش در جنگ راهی جبهه ایتالیا شده و با مادرش زندگی میکند. خواهرش فوت شده و مادرش که خیلی دوست دارد پسرش در ده سالگی به جای مفاهیم یهودی ستیری و جنگ افروزی  عشق و مهربانی را بیاموزد در جو حاکم به شدت تحت فشار است. جوجو با هیتلر ساختگی خودش زندگی میکند(نقش را  خود وایتیتی بازی میکند) که کسی جز جوجو کسی او را نمی بیند ولی هر جا که تردید میکند به کمک اش می آید و بر ترس اش غلبه میکند. جوجو عاشق این است که دلاور و شجاع دل باشد و تایید هم سن و سالهای خود را  کسب کند. از طرفی دلش نمیخواهدخشونت بورزد یا کسی را بکشد. جوجو به شکل اتفاقی متوجه حضور مخفی دختری در خانه میشود و....

مادر جوجو فعالیت های آزادی خواهانه ای دارد. و سعی دارد به جوجو ده ساله هم یاد بدهد که عشق از خشم قوی تر است . شاید ماندگار ترین  دیالوگ  مادر آنجاست که  جوجو  که کله شق و  مغرورانه روش نازی را  میپسندد میگوید:

مادر: ما داریم  در جنگ شکست میخوریم.

جوجو میپرسد بعدش میخوای چیکار کنی؟

مادر میگوید: زندگی یک هدیه است. ما باید این  زندگی رو  جشن بگیریم. باید برقصیم تا به خدا نشون بدیم سپاسگزار زنده بودنمون هستیم

جوجو میگوید: من نمیرقصم . رقصیدن برای آدمهای علاف و بیکاره 

مادر میگوید: رقص برای آدم های آزاده .. برای رهایی از هم این چیزها....

جوجو میماند و سقوط شهر کوچکشان را به دست نیروهای امریکایی می بیند. فداکاری افسر دائم الخمر نازی را میبیند. قتل عام  دوستانش را می بیند. ویران شدن شهر را  ولی آن وقت  به حس درست تری از آزادی میرسد.

                        

 

جوجو خرگوشه اگر چه  شعار گونه بود ولی در ساخت یک قصه خوش خوان، بی نقص بود. در کمدی ساختن از یک جنگ ویرانگر و ایجاد یک پاساژ به اندازه ذهن یک پسر بچه ده ساله با همه شیطنت ها و خیالبافی هایش  عالی عمل کرده بود. جوجو خرگوشه را ببینید وگر چیز به ذهنتان رسید که  از قلم افتاده بود بنویسید.

 

 

۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
Hamidoo