تا روشنایی بنویس.

۵ مطلب در بهمن ۱۳۹۰ ثبت شده است

ولنتاین

1.جو به شدت امنیتی است.با اینکه دیروز ولنتاین بود و من تا پاسی از شب در حالا انجام وظیفه و خدمت زیر پرچم مقدس سربازی بودم و اصلا وقت فکر کردن به هیچ بنی بشر مونثی را هم نداشتم.با این حال بعد از هر نوبت خروج و ورود به خانه لباس هایم به شدت تفتیش و بو می شد.فندک گازی ام هم که یه تاس کوچولو توی مخزن گازش است لو رفت و به دست مبارک خانم والده گرام،تا اطلاع ثانوی ضبط گردید. یحتمل به نفع جیب کت پدر جان مصادره می شود.اوضاع یمین یسار فیس مبارک جهت هرگونه اثر ماتیک و برق لب با نگاهی تیز بینانه و نامحسوس بازرسی میشود.فعالیت دراینترنت به هر وعده نیم ساعت محدود شده است.آن هم با این سرعت لاک پشتی این روزهای نت خودتان حساب کنید شاید بتوانم آی دی یاهو ام را فقط چادامه مطلب را بخوانید. 2.فرش های اتاق را فرستاده اند قالیشویی و همه قفسه کتاب خانه و وسایل اتاق جهت گردگیری و خانه تکانی و شاید فضولی در امور و نامه نگاری های شخصی بیرون ریخته شده است. تا اول اسفند خبری از اتاق و در قفل شده و هرو کر پای تلفن حتی با موجود هم جنس نیست.هرگونه اعتراضی که پس چرا فرش ها نیامد؟یا اینجا سخته برام به ذهن والدین محترم شکایت از تغییر وضعیت بی بندو بار گذشته تلقی می شود و در پاسخ الم صراطی راه می افتد که آن سرش ناپیدا،مثلا می گویند:خب دیدی،دیدی معلوم نبود تو اون اتاق پای اون کامپیوتر کوفتی. با کدام ور ور جادویی ریخته بودید روی هم حالا دوشب نتونستی حرف بزنی.سیم هات قاطی کرده.شماها سرو ته یک کرباسید...-اینترنت و قطع کردن؟؟خوب کردن دستشون درد نکنه.باید کار با اون کامپیوتر های لعنتی هم قطع کنن.از وقتی این کامپیوتر ها در اومده جوون های مردم بدبخت شدن...3.امروز بعد از فراغت از امور مربوط به زبان خارجه و گشت و گذار در "دنیای نور" و کیفور شدن از فواره تو دل برو اش. کمی به پیاده روی روی آوردیم و حدفاصل خیابان شهید کرد(محل پاساژ مزبور)تا چهار راه سرسبز و خ شهید آیت را زیر نرم نرم باران تهران و هوای مرطوب دونفره اش، تنهایی طی طریق کردم .از بد حادثه چشم ام افتاد به شعبه فروشگاه "شیرین عسل"در چهاراه سرسبز و عنان از اختیار برفت و پس شد آنچه شد. ا هفت هزار تومان از ده هزار تومان موجودی کیفم خرج خرید شکلات شد.لذا تمام مسیر بازگشت تا خانه که به جهت شدت گرفتن باران با اتوبوس طی شد.طعم های فندقی و کاراملی و نعنایی و سیب ترش را مزه مزه کردم. القصه اینکه وقتی با یک جعبه شکلات به خانه آمدم.نطفه جنگ سوم جهانی که از دیشب و به سبب بوی عطر مشکوک کاپشنم درزهدان ذهن خانم والده شکل بسته بود.به یک باره نُه ماه انتظار را طی کرد و در طرفه العینی زاده شد و با دیدن من و باکس شکلات گفت:"ورپریده بالاخره کارخودت را کردی؟رفتی و دیدش...خاک به سرم کادو ولنتاین شکلات هم بهت داد؟؟" آیینه پیش رویم نبود اما یقین دارم طیف نوری بنفش تا نارنجی را طی کردم و گوشهایم چراغ خطرگونه به چشمک های قرمز خود ادامه می دادند.شانسم زد و جادوی شکلات مامان را هم سر عقل آورد و گفت حالا بیار ببینم چه جور شکلاتی برات خریده این ورپریده. شکلات درست و حسابی یا نه از این شیرخشک های فاسد شده است؟؟///این جملات تاریخی همان و بلعیدن تمام شکلاتها ی با طعم سیب ترش که عاشقشان بودم و شکلات های نعنایی و فندقی همان....دست آخر هم چند تایی الهی خیر نبینه .و به زمین سرد وگرم بخوره و...نثار دوست دختری که نبود و کردو پرچم سفید صلح را به نشانه پایان جنگ بالا آورد.- 26 بهمن  90-
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Hamidoo

اکستریم لانگ شات

من به اکستریم لانگ شات مینگریستم و تورا چه اکستریم  کلوزآپ یافتم. از افاضات  خواهر ارزشی سانازمنوچهری
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Hamidoo

ابراهیم یونسی

من چطور از رفتن " ابراهیم یونسی "  بگویم، وقتی که  نقی سلیمانی بیشتر از 5 بار بهم گفت"جنبه های رمان" را بخوان و من نخواندم. حالا قسم میخورم همه کارهای دولت آبادی را  بخوانم قبل از اینکه  برایش سوگ نامه بنویسم. قسم می خورم.
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Hamidoo

انتهای راست روده دست راست

به علت عود کردن آپاندیس(اتنهای راست روده دست راست)تا اطلاع ثانوی هرگونه فعالیت فیزیکی ،ذهنی،سیاسی و مطبوعاتی،فرهنگی،اینترنتی و ... تعطیل است. کروکی محل وقوع حادثه: عکس ها  آرشیوی و تماما دزدی است.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Hamidoo

صفر

با یه پاتیل  حیلم شکلاتی رنگ شروع کردیم.یه چرت زدیم.چندتا موزیک گوش دادیم.زدیم بیرون.پنج نخ پال مال نقره ای کشیدیم. دوتا چایی خوردیم.تمام قنده هارو اول تو لپمون خیس دادیم و بعد با عصبیت جویدیم. یک کمی از دخترهای خودباحال بین حالمون بهم خورد. یه قدر هم خندیدیم. 28صفر
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Hamidoo