تا روشنایی بنویس.

۲۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مذهبی» ثبت شده است

من

نمیدونم چرا. اینطوری لب و لوچه ات رو آویزان نکن.اینطوری هم نگاهم نکن.

من میخوام  آدم مذهبی باشم.میخوام توی تاکسی خودم را  جمع کنم به  خانم کنار دستی نخورم.میخوام سرم پایین باشه.میخوام نمازهامو بخونم و قرآن خوندمو تقویت کنم. حالا هرکی هرچی میخواد فکر کنه.

فکر نمیکنم به اعتقاد ترین ادم هم  دز صورتی که این کارهای من کاری به کارش نداشته باشه مشکلی با این قضیه داشته باشه

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Hamidoo

وقتی نفس هست

خواستم بگویم تا وقتی نفسی هست.تا وقتی رغبتی برای نوشتن هست تا وقتی سرم پر از سوداست و  قلبم پر از شور مینویسم و حرفم را میزنم.کما اینکه همه این سه  چهار سالی که اینجا نبودم جای دیگری نوشتم و حرفم را زده ام.خواه کسی رنجیده شده  یا خوشش آمده.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Hamidoo

آدرسم کامل عوض شده است

چند وقتی است که بلاگم را عوض کرده ام و می خواهم قبلی را از بین ببرم .

www.cafeketab.blogfa.com

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Hamidoo

Unknown

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Hamidoo

چه خوبه همیشه ما با هم باشیم...

اینجا عروسیه استاد دقیقا اینجا نه سه تا خونه اونطرف تر توی یه پارکینگ عروسیه و ارکست که نمیشه اسمش را گذاشت چند تا خالتورباز با سازو بند بساطشون اومده اندو می خوانند.میهمان ها و اهالی محل را هم از هیچ نوع آهنگی بی نصیب نمی ذارن.برسی برسی برسی ....ای دخترا صحرا نیلوفر.....نازی نازکن که نازت یه سرو نازه .....استادۀ آهنگ سنتوری را هم خواندن. چه خوبه همیشه ما با هم باشیم من و تو دشمن درد غم باشیم چه خوبه دلامون از امید پره/غم داره از من و تو دل می بره /من با تو خوشم......

ادامه مطلب...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Hamidoo

برشی از یک نامه نیمه تمام

اگه تو اینجا نیستی اگه دیگه نمی تونی با  ما باشی و بخندی دلیل اش این نیست که ما رفیق های خوبی واسه تو نبودیم.تو خودت یه روز خواستی به غیر از ما با ادم های دیگه آشنا بشی داشتی کار خوبی هم می کردی .آدم که از آب زلال تر نیست اگه یه مدت یه جا بمونه می گنده.ولی رضا خدا وکیلی ادم های خوبی برای دوستی پیدا نکردی من و علی هم هرچی گفتیم قبول نکردی .حا لا دقیقا کجایی هنوز انفرادی یا اومدی تو بند می خواهیم بیایم ملاقاتت.ولی باز هم می گم اگه تو اینجا نیستی اگه دیگه نمی تونی با ما باشی...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Hamidoo

تا حالا بادست شکسته دندوناتو از رو زمین جمع کردی.

بهش گفتم تا حالا شده بادست شکسته دندون هاتو از رو زمین جمع کنی .خندید .با خندیدنش کفری می شدم .عکس خواهرم می امد جلو چشم وقتی که توی بغلش داشت دستو پا می زد او فقط می خندید.بهش گفتم می دمنی نسرین یعنی همه زندگی من باز هم خندید ..

لوله اب را بالای سرم چرخاندم و پرت کردم طرفش خورد به دندوناش و ردیف صدف های سفید که پخش شدند روی سیاهی خیابان.

(اسم اثر برگرفته از بلاگ احسان عاشوری)

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Hamidoo

سراب

 

از سر پیچ سر بند که رد میشوم صدای غلام رضا خان را می شنوم.-"هین میراث مرده وا مانده ای چرا ؟" حاج میرزا علی می گوید:"مگه کوری پای حیوان رفته توی اشکاف و لای تیرها گیر کرده. -"گه خورده پایش گیر کرده یونجه زیادی ندارم بدم بهش بخوره برام قر و قمبیل بیاد.کربلایی احمد می گوید:"باس..رو این خاکها آب ول بدیم شل بشه حیوون بتونه بیاد بیرون." غلامرضاخان جلو می رود و بند پالان را می کشد بعد سر بار را می گیرد و می کشد طرف خودش.قاطر روی پایش تکانی می خوردو پایش سر می خورد لحضه ای زانویش روی زمین می آیدو دوباره بلند می شود.

 

 

ادامه مطلب...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Hamidoo

خطر یانگوم گرفتگی

سلام

ساعت ۲.۵۹ دقیقه بامداد شنبه یا به قول اینوری ها نفصه شب جمعه است.اگر شما دارید یک وقت دیگری این مطلب را می خوانید ناراحت نباشید و به کارتان ادامه دهید.اگر دارید تبلیغ dvd یانگوم با زیر نویس فارسی هم بالای وبلاگ به صورت بنر می بینید.اول چندتا فحش به سازندهایش بدید و بعد پنجره را ببندید.که این سریال الان چند ماهه که داره روی اعصاب ما راه میره و ما را از خانه و زندگی انداخته.مامان و زن عمو زن دایی و آبجی و ما بقی زن های فامیل تا آخر تیتراژ پایانی اش را نگاه می کنند و بعد برای هم تعریف اش هم میکنند.و با حساب کتاب و اسطرلاب انداختن پیش بینی میکنند.این مثلا اون دختر چشم ورغلمبیده هه(والا منم نمی دونم کیه) بالاخره ازدواج میکنه.خلاصه اینکه این سریال هر جا می ریم دست از سرما بر نمیداره.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Hamidoo

لا طائلا ت قلمبه و چرندیات سلمبه(رساله دهان بینی پارت A)

سبیلو از وقتی که سبیل در آورده بود سبیل داشت و از سبیل هایش هم بدش نمی آمد.اما یک روز یکی بهش گفت:اهوی...تو نمی خوای این سبیل های چنگیزی تو بزنی(منظور از چنگیز استاد عبدالعلی چنگیز نیست ها منظور چنگیز خان مغول است)سبیلو فکر کرد که حتما سبیل هایش خیلی زشته و با ان واقعا کریه المنظر به نظر می رسه.برای همین بعد از اینکه کلی به خودش فحش و بد بیراه داد که چرا این مسئله زودتر به فکر خودش نرسیده بود و حالی به حول صورت گوینده این جمله قصار داد .رفت و سبیل هایش را با چندین و چند مدل تیغ وژیلت و واجبی محو کرد.حالا به نظرش خیلی نایس لوکینگ شده بود.خیلی نگذشت که یکی به سبیلو که حالا سبیل نداشت گفت اوهوی ....یارو.قایفه ات خیلی چیز آرته.سبیلو اول کلی کیفور شد چون با اندک سواد لاتینی که داشت متوجه شده بود که این چیز آرت.باید یک نوع سبک جدید اکسپرسیونالیستی باشد که آرت دارد.اما بعد که آن یکی یادش آمد و گفت:"آهان داداش یادم آمد خیلی ذاقارته."در این مواقع ممکن بود برای سبیلو دو حالت پیش بیایید اول اینکه می گوییم.سبیلو اصلا نمی داست معنی ذاقارت چیه و هنوز فکر می کرد چون توش ارت داره باید یک نوع سبک اکسپرسیونالیستی از نوع ذاقش باشد که خب پایانی خیلی خوب است برای قصه ما.اما در حالت دوم این است که سبیلو آنقدرها آدم گاگولی نباشد که نداند ذاقارت چیه برای همین با رعایت تمام مبادی ایضا حالی به حول دماغ طرف داده و دوباره روزه بی تیغی می گیرد و از آن سبیل ها می گذارد که وقتی دوغ می خورد تا یک ربع بعدش دوغ ازش می چکد.حالت سومی هم اصلا وجود ندارد چون تا همین اندازه برای سبیلو کافی است .نباید توقعات بی جا داشت.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Hamidoo