یوسف اعتصامی آشتیانی پدر پروین

این عکس را ببینید. یوسف اعتصام آشتیانی  معروف به اعتصام الملک است. که از خانواده ای فراهانی در تبریز چشم به جهان گشود. ادیب، مترجم و موسس اولین چاپ خانه مدرن در شهر تبریز است. در بزرگی و تاثیر اون بر فرهنگ و ادبیات این سرزمین  همین را  بدانید که ترجمه  "تربیت نسوان" که کتابی در خصوص توجه به حقوق و معیشت زنان- در عصر قاجار-بود توسط او به فارسی ترجمه شده است و حتی کار بزرگی  مثل "تیره بختگان" ویکتور هوگو را، او برای اولین بار از فرانسه آورد و ترجمه کرد. موسس مجله بهار هم بوده است. همه این اتفاقات هم در ایران دوره قاجار انجام شده است. روزگاری که کسی که سواد خواندن و نوشتن داشت شغل مطلوب دولتی داشت و معتمد مردم به حساب می آمد، او به سه زبان  انگلیسی،فرانسه و عربی مسلط بود. پدرش ابراهیم خان رییس کل دارایی آذربایجان و برادرش ابولحسن اعتصامی مشهورترین معمار عصر خود بوده است. دست بر قضا پدر پروین اعتصامی هم بوده است. از همه این شرایط او دخترش را دوست داشته است، در بلبشوی حکومت فَشل تخم و ترکه های قجری دخترش را به سه زبان مسلط میکند. عروض و قافیه یادش میدهید و تمثیل و مواجه را بهش می آموزد. بدیهی است پدری با این پیشینه ادبی دوست دارد دخترش خوشبخت ترین روزگار باشد. طبیعی است که دخترش هم دوست دارد متجدد و  با فرهنگ باشد. این میان اینکه پدر اصرار داشته یا نه را نمیدانم، اما یحتمل دلش میخواسته دخترش با پسر برادرش ازدواج کند. حتی خیلی زودتر از موعد مقرر چرا که 28 سال برای دختری مجرد در اوایل دوره پهلوی سن زیادی برای ازدواج بنظر میرسیده است. دختر هم همین کار را میکند. اما عمر این ازدواج به یک فصل (سه ماه) هم نمیکشد. دختر عمو و پسر عمو اختلاف دیدگاه فاحشی دارند و گویا چرند گفته اند عقدشان را در آسمان ها بسته اند. بعبارتی خواص و متجددین هم گاهی اشتباه میکنند.پروین از همسرش جدا میشود و شغلی در کتابخانه دانشسرای عالی تهران (دانشگاه تهران امروزی) دست  وپا میکند و تا  روزی که حصبه از پا درش نیاورد به این شغل ادامه میدهد و شعر می سراید.

 

رخشنده( پروین) اعتصامی


امروز 25 اسفند ماه سالروز تولد  رخشنده (پروین) اعتصامی و روز بزرگداشت این اول زن شعر ایران است. پروین را هم به جهت مناظره های شعری اش هم در این سبک خاص زندگی اش دوست میدارم. وقتی دوستانی را میبینم که در دوگانگی زندگانی خود در ازدواج و جدایی، دست و پا میزنند همیشه مثال پروین را برایشان میزنم. پروین اگر طلاق نمیگرفت  فقط 7 سال فرصت  زندگی با همسرش را داشت؟ شاید هم اگر متاهل مانده بود هرگز دچار حصبه نمیشد؟ یا میشد و  بیماری اش منجر به مرگ نمیشد؟ شاید اصلا به شکل دیگری و در زمان دیگری (زودتر یا دیرتر) از دنیا میرفت؟
همه این فرضیه ها محتمل بود اما پروین درست آن زمانی که فهمید تصورش از ازدواج با واقعیت آدمی که با آن ازدواج کرده یکسان نیست، متارکه کرد. بعد ازدواج را فرصت دیگری دید. زندگی را کوتاه یافت و نخواست با مرافه و تلخی عمر کوتاه خود را تلف کند.


ای خوشا سودای دل از دیده پنهان داشتن
مبحث تحقیق را در دفتر جان داشتن
دیبه‌ها بی کارگاه و دوک و جولا بافتن
گنجها بی پاسبان و بی نگهبان داشتن
بنده فرمان خود کردن همه آفاق را
دیو بستن، قدرت دست سلیمان داشتن
در ره ویران دل، اقلیم دانش ساختن
در ره سیل قضا، بنیاد و بنیان داشتن
دیده را دریا نمودن، مردمک را غوصگر
اشک را مانند مروارید غلطان داشتن
از تکلف دور گشتن، ساده و خوش زیستن
ملک دهقانی خریدن، کار دهقان داشتن
رنجبر بودن، ولی در کشتزار خویشتن
وقت حاصل خرمن خود را بدامان داشتن
روز را با کشت و زرع و شخم آوردن بشب
شامگاهان در تنور خویشتن نان داشتن
سربلندی خواستن در عین پستی، ذره‌وار
آرزوی صحبت خورشید رخشان داشتن