تا روشنایی بنویس.

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سفر» ثبت شده است

سفرنامه ارمنستان- بخش اول: پیش از آنکه جاری شوی.

مقدمه:

سال 1390 سرباز بودم. پادگانی که در آن دوره آموزش را میگذراندم بر دامنه کوه بود. آسایشگاه گروهان ما یک محوطه یا حیاط داشت که قشنگ تپه ای را شکافته و صاف کرده بودند تا آن را ساخته بودند. دسترسی اش به بخش های پایین‌تر مثل غذا خوری و حمام از طریق پله هایی بود که از آن حیاط می آمد به سمت پایین. یادم هست غروب ها خصوصا غروب های روز تعطیل می نشستم روی آن پله ها و دشت بزرگ و پهن را میدیدم که زیر پایمان است.هوا تاریک تر که میشد چراغ های اتوبان هم روشن میشد. آن وقت تک‌تک ماشین ها را میدیدم با چراغ روشن که عین دانه های تسبیح، مورچه ای حرکت میکردند. هیچوقت مثل ان ایام حس اسارت نداشتم. همانجا قول و قرار گذاشتم کارت پایان خدمت را گرفتم و کاری دست و پا کردم سفر بروم. زیاد سفر بروم. سالی یک سفر به خارج کشور بروم و چهارتایی سفر داخل ایران داشته باشم. هزینه سفرها حداقل هم باشد مهم نیست، خود ذات سفر و راهی شدن برایم اولویت بود. الان 12 سال از پایان خدمتم میگذرد. تا حالا 6 تا سفر خارجی رفته ام و حداقل 20 تا سفر داخل ایران. عدد سفرها با شاخصی که برای خودم گذاشتم همخوانی ندارد خیلی کمتر است اما روح رفتن و جاری شدن همه‌ی این دوازده سال با من بوده و هست.

هفته گذشته سفری کوتاه به ارمنستان داشتم. کشور همسایه که نیاز به روادید هم برای سفر ندارد. سعی دارم در سه پست راجع سفرم بنویسم. از اقدامات پیش از سفر، کارهایی که در ورود ارمنستان انجام دادم و فکر میکنم به درد هر مسافری میخورد و در نهایت شرح بازدید ها و بازگشت.

سفرنامه ارمنستان- بخش اول: پیش ازآنکه جاری شوی

بهانه سفر به ارمنستان اینبار نه ماموریت کاری بود نه صرفا بازدید از دیدنی هایش. من به ارمنستان برای کاری کوتاه رفتم. اما سفر را چهار روزه در نظر گرفتم که چیزهای بیشتری ببینم. نیاز به توضیح نیست که برای سفر به ارمنستان پاسپورت شما باید حداقل 6 ماه اعتبار داشته باشد. بلیت بگیرید که میتواند ورود از مرز های زمینی باشد. یا با هواپیما به ایروان بروید. برای ورود زمینی ترمینال غرب تهران و ترمینال بیهقی اتوبوس اعزام میکنند. مثلا میدانم حوالی ساعت 12 یک اتوبوس از ترمینال غرب تهران راهی ایروان میشود و ساعت 13 روز بعد (حدود 25 ساعت) به ایروان میرسد.(هزینه بلیت اش در تابستان 1403و موقع نگارش این نوشتار از دو میلیون هشتصد هزار تومان است) همین عدد را برای بلیت بازگشت هم در نظر بگیرید.یا میتوانید بلیت هواپیما بگیرید که در همین زمان از 7 میلیون تومان یک طرفه از تهران است. اگر بخواهید ایرلاین های خارجی بگیرید ممکن است تا 45 میلیون تومان هم برسد. اما برای کنترل هزینه های پیشنهاد میکنم ایرلاین های ایرانی را از وب سایت های خودشان ببینید آن که تاخیر کمتری دارد و کامنتهای بهتری گرفته را حداقل ده روز پیش از سفر بخرید. چون هر چه به سفر نزدیک تر شوید بلیت ها کمیاب‌تر و گران‌تر میشود. اگر هم برنامه تان انعطاف‌پذیر است میتوانید از بلیت های لحظه آخری استفاده کنید ولی من برای مقصد ارمنستان این روش را توصیه نمیکنم چون ایروان تعداد پرواز های زیادی ندارد و آفرهای لحظه آخری ندرتا ایجاد میشود.

برای اقامت میانگین قیمت هتل سه ستاره 30,000 درام (حدود چهار و نیم میلیون تومان است) هتل های ارمنستان عمدتا پرداخت نقدی در محل را قبول میکنند و نیاز نیست نگران پرداخت باشید. مناطق نزدیک فرودگاه و خارج شهر جای مناسبی برای اقامت درایروان نیستند. ولی اگر آفر خیلی خوبی دارید استفاده کنید چون دسترسی به همه موقعیت ها با سرویس تاکسی های اینترنتی خیلی ساده و ارزان است. 

اما بدقولی ایرلاین کیش ایر که پرواز رفت ما بود باعث شد پرواز ما با 6 ساعت تاخیر پرواز کند. پروازی که سر جمع یک ساعت بود شش برابر طول پرواز تاخیر خورد که اصلا اتفاق خوبی نیست. به همین خاطر اسم ایرلاین را می آورم چون فکر میکنم تبلیغ منفی کردن و منع دیگران از خرید بزرگترین اعتراض است.  خلاصه اینکه ما  که گمان میکردیم حوالی  5 عصر در ایروان باشیم ساعت 12 شب رسیدیم و خبری از ترانسفر فرودگاهی نبود. هتل محل اقامت فقط از 9صبح تا 10 شب ترانسفر در نظر داشت. شاتل های فرودگاه زوارنتنس ایروان هم آخرین سرویس شان ساعت 11 شب حرکت میکند.خلاصه بعد از اینکه یک مقدار پول در صرافی فرودگاه تبدیل کردیم یک مظنه قسمت از تاکسی های فرودگاه گرفتیم که عددهای عجیب و غریب بهمان گفتند از 25000 درام تا 12000 هزار درام  قیمت میدانند. که همیننشان میداد قیمت ها خیلی پرت و پلاست. همگی هم میگفتند دستگاه داخل ماشین کرایه را حساب میکند. خلاصه در نهایت  بعد از کلنجار زیاد صحبتبا یک ایرانی- ارمنی  راهنماییمان کرد که یک سیم کارت توریستی ارمنستان بخریم بعد با سیم کارت  نرم‌افزار yandexکه شبیه اوبر یا اسنپ خودمان هست را نصب کنیم. همین کار را هم کردیم. سیم کارت  گردشکری کمپانی UCOM تقریبا 400هزار تومان است. 60 دقیقه مکالمه رایگان درون شبکه و 2 گیگ اینترنت 4G  همان را خریدیم. به محض وصل شدن سیم کارت یاندکس را نصب کردیم و در کمال ناباوری کرایه که یاندکس از فرودگاه تا هتل محل اقامت نشان میداد چک کردیم. 1600 درام (یعنی کمتر از 250 هزار تومان) با رقمی 25 و 16 هزار درام خیلی فرق دارد. حالا یک سیم کارت ارمنستان هم داشتیم که اگر جایی به مشکل خوردیم بتوانیم شماره بدهیم یا با کسی تماس بگیریم. راننده 2 دقیقه بعد رسید یک اپل استیشن بود فوری جمدان هارا بار زدیم و حرکت کردیم. آخر شب بود و خیایان ها خلوت. راننده ارمنی بلد بود و روسی و انگلیسی اصلا نمیدانست ولی مارا دقیق آورد جلوی هتل. توی فوردگاه از آقایی که سیم کارت به ما فروخت خواستم به رزروشن شب هتل صحبت کند و اطلاع دهد که پرواز ما تاخیر خورده و الان قرار است برسیم. نگران این بودم که بگویند  پذیرش نداریم و نصف شبی آلاخون والاخونمان کند. اما رزروشون شب مرد مهربان و دقیقی بود. انگلیسی نمیدانست اما در را به رویمان باز کرد با روی خوش پذیرامان شد و اتاق خوبی بهمان داد. علی الحساب هزینه یک شب اقامت را بهش دادم. هر سه شب را حساب نکردم تا رزورشن روز را هم ببینم. چیزی نگفت کلیدمان را داد تا اتاق همراهیمان کرد و تمام. ساعت از 1 بامداد گذشته بود خسته و خواب آلود داشتیم فکر میکردیم فردا چه برایمان  به ارمغان  می آورد.

پایان بخش اول

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
Hamidoo

لیلا و چند مسافر

به پیشنهاد و دعوت دوست بزرگواری به دیدن نمایش جدید رحمانیان رفتم. لیلا و چند مسافر در دو پرده، پرده اول قصه لیلا بهدار سردشتی که در زمان بمباران شیمیایی جانبازی شیفته و دلداه اش میشود و بیست سال این عشق پایدار میماند .پرده دوم حکایت یک تاکسی خطی که با پنج سرنشین است که راهی مشهد الرضاست . با پنج  ایپزود ده، پانزده   دقیقه ای روایت از حال و هوا و چرائی سفر هرکدام از پنج سرنشین خودرو به مشهد و  بارگاه امام هشتم.

مابقی ماجرا همه علاقمندی رحمانیان به بودن گروه موزیک در فضای اصلی صحنه یا دکور و طراحی صحنه شلخته بود. هیچ کاری بیشتری نشده بود بیشتر از هر چیزی آنچه کارهای رحمانیان را قابل تحمل و پذیرش میکند روایت است. رحمانیان بلد است  قصه بگوید و روایت کند. بلد است دیالوگ و منولوگ بنویسد ولی حوصله کارهای دیگر ندارد. 

یکجورهایی بلد است با آن تکه احساسی وطن پرست ایرانی ام بازی کند و مرا ترغیب کند به نشستن و دیدن نمایش هایش.

بخش اول نمایش (لیلا) حوصله سر بر بود. مانیفست مظلومیت با  دو صفحه  اطلاعات زرد که از روی ویکی پیدا هم میشد پیدایش کرد. اینکه به سردشت حمله شیمیایی شده و ده هزار نفر از دوازده هزار نفر ساکن شهر آلوده به ماده شیمیایی و مسموم شده اند به هر چشم که نگاه کنی جنایت است اما  برای اعلان برائت یا مظلومیت سردشت شخصا ترجیح میدهم یه نمایشگاه عکس بروم یا فیلم مستند کوتاهی در خصوص این فاجعه ببینم . آن اتفاق بیشتر از خواندن چند سطر تاثیر گذار است.



اما اپیزود دوم (چند مسافر) حرفهایی برای گفتن داشت. اپیزودی که با بازی شوفر تاکسی (علی عمرانی) شروع شد. دلچسب و دیدنی بود و  هر چه  مسافرها جلوتر رفتند و روایت ها بیشتر شد هیجانی تر هم شد. تا آنکه بازی نصیرپور در نقش زن آذری زبان که برادرش در جنگ مفقود شده و داغ رسوایی بر پیشانی اش مهر شده به اوج رسید. وسط این  رفت و آمدها  هم چون نیما مسیحا می آمد میخواند غالب تماشاگران دلشان نمیخواست  روایت بعدی شروع شود.

با اینکه برای کسانی که در زمان و جغرافیای این روزهای ایران دغدغه تئاتر و  میهن پرستی دارند بسیار احترام قائلم اما کار محمد رحمانیان را تئاتری متوسط دیدم که قصه گویی خوبی داشت. و شاید بعنوان پایان نامه چند دانشجوی جوان تئاتر مورد پذیرش باشد اما در مقام یک کارگردان با تجربه  چنگی به دل نمیزد.

 

اگر خواستید تئاتر را ببینید  اینجا را سر بزنید.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Hamidoo

دل نامه


عصر سرد مه آلود زمستان . روی شیب تپه ای خوشنام با زمینی سرد ما گرم ،بغل هم نشستیم و بی زبان حرف زدیم. حرفهایی سبز. حرف زدیم نه از هردری ، عاقلانه تر،  زور نزدیم هدفمند باشیم حرف زدیم و آخرش نمی¬دانم چه شد که بحثمان به شما کشیده شد. حرف شما وسط آمد.بهم گفت در بند نباش. آنکه دائم دنبال خواست مخاطب بوده همانی بوده که خیلی زود از سمت مخاطبش رها شده.ایده داشته باش، ایدولوژیک ها آدمهایی را به سمت خودشان می کِشند و عاشق های  میلیون ها را به دنبال خود میکُشند. فرق بین  این دوفعل در ضم و کسره نیست . در اختلاف دو حس در قلب است. بازی غریبی است همه می¬دانند اما تن می¬دهند. این  فلسفه غنیمت دانستن دَم است . زندگی در حال استمراری . گور پدر ماضی بعید و بیخیال آینده .
این شد که گفتم برایتان بنویسم . چند خطی برای شما که عزیزانید. شما  که دعوت شدید. شما که خودتان پی لینکی کشیده شدید. شما  که  دوستی بهتان گفت پاشید بیایید دور هم باشیم یا  شما که  روزی پی حرفی،عکسی ،شعری آهنگی ته ته دلتان  چیزی لرزید انگشتی روی صفحه روشن گوشی لغزید و ماندگار شدید.
خواستم  حرف هایم را برایتان بگویم با  پیرمردی که روی خوشنام ترین  تپه جان  خاک بود. با زمینی سرد در عصر یک روز سرد زمستانی.

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
Hamidoo