آبان 1385، خسته از یاهو 360 آنروزها که عشرتکده ای شده بود برای جماعت طالب دیده شدن بیرون زدم. توی سایت دانشکده فنی نشسته بودم  صفحه را تغییر رمز دادم، با چشمان بسته رمز را  عوض کردم و هیچوقت نخواستم یادم بیایید رمزم چی بود.

اردیبهشت 86 ، دلزده از پرشین بلاگ پر طرفدار آن روزها بیرون زدم. مجبور به بیرون زدن شدم. دامنه  com. پرشین بلاگ را یک هکر عراقی ترکانده بود و پرشین بلاگ بعد از چند روز وقفه کار خودش را با ir شروع کرده بود و من حس بدی به آن اتفاق و آن کار داشتم. گمان میکردم من هم هک و اسپویل شده ام. این شد که از آنجا هم  بیرون زدم. آمدم بلاگفا. بلاگفا جوان برازنده و سبُک و صاحب نام آن روزها بود که بی رقیب شد. توی تمام آن هفت سال تعداد پست هایم به پانصد هم نرسید اما آنچه نوشته بودم بعضاً نوشته ای پررنگی بودن از حال و احوال روزهایم آنقدر که آخر هر سال همان ساعات و روزها که معلوم نیست جز کدام سال است می رفتم و به سال قبلم نگاهی می انداختم و گاهی خنده ام می گرفت و گاهی غصه می آمد سراغم.

 

اردیبهشت 94 : بلاگفا هم به هم ریخت. چند روزی به روی خودم نیاوردم. با خودم گفتم  موردی ندارد چند روزی تحمل می کنم بر میگردد. روز به هفته و هفته به ماه کشید و نشد. بلاگفا به چند پیام  عذر خواهی و طلب شکیبایی بسنده کرد و ندانست اعتمادی که  پیش کاربران بیشمارش داشت مهمترین سرمایه اش بود. ندانست و این شد که با بی احترامی  نوشت ممکن است کل گذشته بلاگی تان به باد فنا رود و این شد که دوباره کوچیدن را  بر قرار ترجیح دادم.

اینبار واقعا نمیدانستم کجا، از سرویس های بی معرفت وطنی به ستوه آمده بودم. دوست داشتم با سرویس بلاگ گوگل بنویسم. حتی دستی به بلاگ قدیمی Blogspot کشیدم. اما  واقعیتش هر مدل که فکر کردم دیدم برای یک نفر که پستهایش اینقدر شخصی و درونی و ایرانی و فارسی است بلاگ اسپات، وردپرس یا هر سرویس دهنده خارجی هر قدر هم قوی و با اطمینان، خواننده کمی دارد.  خواهی نخواهی این  سرویس ها  فیلتر شده اند و حرف زور است  بخواهی خواننده رمیده از هرچیزی و هر کس بیایید فیلتر شکن استفاده کند برای خواندنت.پ

مقصد بعدی را دقیق نمیدانم، اما هدف کلی یا ته مسیر را  میدانم  و میدانم که در سفرم . دارم میروم. پی جاده را گرفته و راه افتاده ام به سویی حالا این قرار من است.