یک جدولی دارم، ماتریس دست نویس کاغذی است که هر 5 سال یکبار می آیم حال احوال خودم را بررسی میکنم. خب میدانی آدمی هر روزش هزار جور قر و فر دارد یک وقت حالش خراب است یک وقت غمگین است یک وقت شاد است و نمیداد دارد چه میکند. یک وقتی الکی خوش است و یک وقتی سطح انرژی اش عین شوکر 500 ژول بیمارستان دمی قلبش را به تپش میاندازد اما باز می افتد.برای من که از 14 سالگی احوالم را ثبت کرده ام غم زیاد بوده است. شادی هم کم نبوده. اما نمیتوانم رویه (Trend) معنا داری بین نوشته ها و غم شادی ها پیدا کنم. چه بسا غم هایم خیلی هم بیشتر بوده ولی خیلی هاشان فیک بوده. فاز غم برداشته بودم. اما در بُعد عاطفی ام رفتار کم افت و خیز تری طی کرده ام. من غیر از دوران کابوس وار کوتاهی در بقیه ایام عاشق بوده ام. عاشق زندگی کردن معاشرت، خندیدن و خنداندن. گاهی یبث بازی از خودم درآورده ام اما رویه ام در بلند مدت ثابت با شیب ملایم رو به بالا بوده است. به خواسته هایم با تاخیر چند ساله رسیده ام. فرصت سوزی و گندکاری زیاد داشته ام. بخاطر اینکه هنوز شوق زندگی دارم از خودم راضی ام. من هنوز نا امید نشده ام. هنوز نپذیرفتم برای کارهایی دیگر دیر شده. و از همه مهم ترعمیقاً باور دارم که زندگی همین است. عمیقا باور دارم قرار نیست جایی را پاره کنم. جماعتی را غافل گیر یا مجذوب کنم. بقول وودی آلن که خلاقیتش را حتی در هشتاد سالگی حفظ کرده بنظرم زندگی سرشار از اندوه است.

برای من که از همان چهارده سالگی با جمع کردن عکس های آدامس love is..دنبال تعریفی از عشق بوده ام. بنظرم عشق یعنی خواستن  رسیدن و نرسیدنش، گاهی دست ما نیست. حتی گاهی به شدت  دروغین است. عشق نیست ولی چیزی هست که نمیخواهیم برایش بیخیال شویم. اگر نرسیدی ناامید نباش و اگ ررسیدی قدردان باش و  ادامه بده. عین تیم های فوتبال که ممکن است سالها در انتظار قهرمانی یا جام باشند ولی بهش نرسند. از طرفی نباید کنار هم بکشند. قهرمانی وقتی زیباست که رقابتی وسط باشد. امید و تلاش و معجزه ای و دست آخرش بفهمی همه اینها با همه غم و شادی اش بازی یا دروغ بوده است.

در اینکه توانسته ام منظورم را درست منتقل کنم شک دارم. اما من هنوز هم فکر میکنم عاشقیت نمرده است. اگر بگوییم وجود نداشته قابل پذیرش تر است. اما او که پذیرفته هست نتوانسته بهانه یا دروغ خلاقانه ای برای خودش دست و پا کند.