تا روشنایی بنویس.

۴ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۰ ثبت شده است

عکس فراوانم آرزوست.......

توی کتاب 1984 جرج اورل یک صحنه ای را خواندم که هنوز توی ذهنم  مانده است.شخصیت اصلی داستان به سینما و برای دیدن فیلم رفته بود که  "صحنه کشتار غیر نظامیان توسط یک هلیکوپتر  در دریا مدیترانه بود. با لحنی نزدیک به این " مرد قوی هیکل توی هدف هلی کوپتر بود و داشت می دوید. طوری که تمام  عضلات بدنش در حال تکان شدید بود . و صحنه بعد پیکر سوراخ سوراخ شده  مرد را به تصویر میکشد که توی دریا افتاده و محیط پیرامونش به رنگ صورتی در آمده." هر وقت بهش فکرمی کنم می توان جز به جز و خط به خطش را توی ذهنم مجسم کنم.کاملا می توان صحنه ای را  که جسد مرد  دمر روی آب افتاده و خون بدنش توی جریان آب لمبر میخورد را تصور کنم. 1.مصاحبه ای از کیارستمی خواندم که در آن به وضوح گفته بود عاشق تصویر است.و بیشتر از آنکه  فیلم را دوست داشته باشد تصویر را دوست دارد . چرا که فیلم زاده همین تصاویر است.  گفته بود پیدا کردن لوکیشن هر فیلمی که میرود دوربین دست دارد  و عکس هایی می اندازد و همین  ها می شود که نمایشگاه  عکس های باران، جاده،دیوار و ... شکل می گیرد. حالا میفهمم چرا  لوکیشن طعم گیلاس آنقدر جای عجیبی بوده است. کمرکش یک  تپه  که تنها نشانش همان نهال کوچک  گیلاس است. 2. یک شب خسته و دلمرده تر از همیشه تله ویزیون را  روشن میکنم و بی هدف کانال ها را عوض میکردم.کانالی مصاحبه ای با  کیمیای داشت  خاطره ای تعریف کرد در مورد محدویت های ویران کننده نوجوانیش گفت."ما دو زار میدادیم فیلم نه  فقط می تونستیم عکس فیلم ببینیم.حالا امروز عکس اصلا مفته.." قطعا  هدفش چنگ زدن دل آشوب زده یه جوان  در ساعت 11شب جمعه نبوده است. هدفش بیان دیدگاهش و شناخت بهترش بوده. شاید برای همین است که من کیمیایی را بزرگترین  سینمای ایران میدانم. بزرگتر از هر بزرگی.حتی اگر تیزر تبلیغاتی هم بسازد میروم و نگاه میکنم چون هر طور که نگاه میکنم  کیمیایی آرتیست است.هنوز با هفتاد  سال سن  با انگیزه کار میکند و از این  حیث شاید فقط تورناتورهرا میشناسم که قابل قیاس با اوست. برایم اصلا مهم نیست تو چه فکر میکنی به نظرم اعتقاد عجیب و زندگی این نسل با  کارشان  همه نقطه  ضعف هایشان را  پوشانده است. نقل این حرف ها نیست این روزها به تصویر و جادویش خیلی فکر میکنم. شاید اگر  سیب و گندم  عاملان اولیه بودند تصویر  عامل سوم باشد.عامل سومی که مارا جادو کرد.وردی خواند که هنوز که هنوز است  نمیتوانم ازش جدا شوم.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Hamidoo

دستانت در گدشته ای دور در هجوم گرم آفتاب بذر می نهاد...

"دکتر ایزدی ،به رحمت ایزدی پیوست". خبر مثل بمبی بود که روی سرمان خراب شد.تا ساعتها مردد بودیم و از این بلاتکلیفی حس خوبی نداشتیم.باورمان نمی شد کسی مثل دکتر ایزدی با همه ابهتش از میان ما برود. باورمان نمیشد مردی که  روی تمام اصول کلاس هایش از سکوت  موقع درس دادنش تا انجام تمرین ها و تکالیف به شیوه ای مطلوب و استانداردش ایستاده بود.شخصی که حتی 1 دقیقه تاخیر را  اول از جانب خودش و بعد دانشجوهایش تاب نمی آورد به این سادگی در کارزار با مرگ قالب تهی کند؟ تا ظهر همینطور پیامک ها بود که می آمد و تلفن هایی که زنگ می خورد  و ما کماکان منتظر این بودیم که باور کنیم خبر در حد شایعه یا شوخی بی مزه ای بیشتر نبوده است.تا اینکه بچه ها یکی یکی و از دهان اساتید مختلف خبر فوت ناگهانی دکتر ایزدی را شنیدن.شاید اگر کمی قبل تر بود مثلا چند ترم پیش و مجبور نبودیم درسهایی را با او اخذ کنیم.چندان هم  ناراحت نبودیم اما حالا،حالا که هرکداممان  دست کم  یک عنوان  و بعضی ها 2یا 3 عنوان درسی را با او گذرانده ایم ،دست آخر به مردانگی و حقانیتش رسیدیم ،نمی توانیم به این سادگی ها این خلا را باور کنیم. نمی توانیم تصویر آزمایشگاه سیالات را  در قاب کوچک شیشه ای راهرو آزمایشگاه بدون حضور سراپا مطمئنش باور کنیم.نمیتواینم تونل باد را با همه ظرافت و سادگی اش بدون او انجام دهیم.نمی توانیم از ابهت اش بلرزیم و از احترام های متقابلش به اهل ادب مشعوف شویم. حالا دلمان برای دوئل های جانانه اش با بچه هایی که اعتراض به نمره های بدون ارفاق خود داشتند تنگ میشود._" اگر من 0.25 اشتباه کرده بودم بهت 20 میدهم،اگر تو  0.25اشتباه کرده بودی صفر . همه می دانند 20از کلاس من یعنی دانستن 100% مکانیک سیالات" حتی برای آن همه احساس اعتماد به نفس و بزرگی که بهمان بخشیدی متشکریم. "کسی که از این کلاس پاسی نمیگیره ،حتی اگر ده هم بگیرد به میزان استاندارد سیالات میداند هر جا لازم باشد می تواند استفاده کند" "مهندس سیالات یعنی دقت تا شش رقم بعد از اعشار،مهندس بی ماشین حساب و دقت ،مهندس نیست" "اساس طراحی کشتی یا هواپیما همین است،شما هم با همین معلومات می توانید بروید یک کشتی یا هواپیما  طراحی کنید.کارهایتان را جدی بگیرید و بیاورید من ببینم" و آنقدر این حرف ها را جدی و با اعتماد بنفس میزد که کمتر کسی بود .باور نکندمکانیک سیالات را فهمیده.برایتان از جانب خداوند متعال قرین رحمت را آرزو میکنیم و امیدواریم خداوند پیش از شما مارا بیامرزد که حقا شما به خاطر باری که به ما افزودی بهشت  جاوید جایگاه شماست. پ.ن دکتر ایزدی از میان ما رفت.دکتری که به لیست بلند بالای موضوع های پروژه و پایان نامه های ارائه شده اشکه نگاه میکردی چشم هایت سیاهی می رفت.توی هر گامی از سیالات قدم میزدی حرفی برای گفتن داشت که چیزی بهتان اضافه کند.دکتری که ذره ذره از مراحل اولیه و مصرف دارو هایش یادمان است  یا  ترم آخر و وضعیت شیمی درمانی و ماسک وکلاهی که موقع درس دادن هم از سر بر نمیداشت. دریغا که کودکی و هجویاتمان  توان درک بیشتر را ازمان گرفته بود. حال چه بهتر که قد ر دیگربزرگان دانشگاهمان چون دکتر تابنده،دکتر حامدی،دکتر انصاری،دکتر مجذوبی  و... را بدانیم. حیف که همه عمر دیر رسیدیم.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Hamidoo

کون گلابی

نتوانسته ام و مطمئنم نمی توانم به جماعتی که با حرفهایشان دامن عفاف مادر یا خواهر و حتی غیر از جنس انسان بودن پدر هم دیگر را نشانه می گیرند بفهمانم ،کون گلابی فحش نسیت .یا لاقل بسیار بهتر از حرف های شماست.تبادر یک ذهنیت است با تمام حس زییایی شناسی در فکر خلاق آدمی که هیچوقت اسمش در اداره ثبت لغات یا فرهنگستانی نوشته نمی شود(نقطه)
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Hamidoo

تولدم مبارک

اردیبهشت می آید.باز  آدم فصل و زمانه را مانند خود دیوانه می یابد.دلش قنج می رود که کاری کند. حرفی بزند.چیزی بنویسد و ابراز وجودی کند.شاید رگ بارها و پراکندگی حال روز اینطور میطلبد.اما این را خوب میدانم بهترین فصل همین بهار است و بهترین ماه همین اردیبهشت.من پاییز و دوست دارم و عشق من اخر اسفنده سوسول بازیه....حالا دقیق سه سال میشود سه سال از روزی که  جول و بساطم را از پرشین بلاگ  که آن روزها  به خاطر هک شدن و از دست دادن دامنه دات کام اش خیلی ایمن به نظر نمی رسید جمع کردم و به بلاگفا آمدم.  روزهایی با پست های خوب و کامل و روزهایی کم رنگ تر و منفعل تر بوده ام اما هرچه که هست به قول وودی آلن سعی کردم منظم باشم حالا گیریم 90سال دیگر جواب دهد.فکرهایی در ذهنم است که می خواهم  تا اردیبهشت 91 عملی اش کنم کارهایی هست که باید انجامشان دهم.در مورد وردپرس هم فکر میکنم اما حقیقتن با  بلاگفا راحتم اگر بلاگی هم آنجا ترتیب ببینم همین کارهای اینجارا آنجا قرار می دهم. در حقیقت چیز تازه ای برایش ندارم که بنویسم یک جور نسخه کپی از همین بلاگ خودم را میتوانم عرضه کنم .توی این سه سال گاهی دست جذامی بودم و گاهی بع بعی رکابی پوش گاهی به نظرم کاری هنری بیرون دادم و گاهی نوشتم که حالم بهتر شود.هرچند واقعا تعداد پستهایم به نسبت سابقه و قدمت بلاگم شرم آور است.اما سعی میکنم منظم تر باشم گیریم  ان (به کسر الف بخوانید .چیز دیگری نخوانید ها)سال طول بکشد.برای آخر حرفم خواستم بگوییم "هستید که هستم" بعد دید اصلا  جالب نیست خیلی دستمالی وتهوع آور شده  پس میگویم"عشقمه باشم الان تو مشکلی داری؟؟؟؟".همه شما رو به خدای متوسط می سپارم.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Hamidoo