فوتبالی بودن یه تفریح سالم در همه دنیاست. دوست داشتم در دورتموند آلمان باشم هر آخر هفته اینترنتی بلیت بازی تیم محبوبم را بخرم. با دوچرخه ام تا استادیوم بروم. دوچرخه ام را کنار استادیوم و در محل پارک دوچرخه و موتور سیکلت ها پارک کنم. بروم داخل استادیوم یک ماگ بزرگ آبجو بخرم. با یک شال بزرگ دورتموند دور گردنم، حسابی جیغ بکشم تا صدایم بگیرد. سرود معروف زنبورها را بخوانم. با هر برد خوشحال شوم و با هر باخت اشک بریزم. خواسته زیادی نیست. دوست دارم دلبسته فوتبال باشم. دلبسته فوتبال هم هستم. استقلال تهران را دوست دارم. اینکه اولین بار چطور و کجا از تیمم خوشم آمد خاطرم نیست ولی این را خوب میدانم که با بردهایش خوشحال و با بخت هایش ناراحت شد ام. میدانم که با آن تصویر قشنگ هواداری فرسنگ ها فاصله دارم. آخرین باری که خواستم بروم بازی استقلال را ببینم بخاطر ماندن در ترافیک 3 ساعته و عدم فروش بلیت اینترنتی در استادیوم جا نشدم و ماشینم در ترافیک جوش آورد و واشر سرسیلندر سوزاند. تیم ام مالک مشخصی ندارد. میز مدیریتی اش  هدیه ای است که وزیر ورزش به هر کسی که بهتر برایش دم تکان دهد هبه میکند. بعد هم خیلی راحت ازش میگیرند. تراز مالی و حسابرسی درستی انجام نمیشود و اگر نگوییم رانت عدم شفافیت زیاد درش به وفور یافت میشود. وضعیت تیم های دیگر ایرانی هم همین است. 

استقلال دیشب به نماینده عربستان صعودی در دبی باخت. باخت به علت های زیادی بود. اما هرچه که بود با وجود همه تعصب و علاقه ام حق الهلال بود. استقلال آماده سازی برای بازی نداشت. هیج بازی تدارکاتی ارزشمندی که بشود تیم مقابل را  رقیب یا حریف خطاب کرد نداشت. 7 تا از بازیکنان تاثیرگذارش را از دست داد. بحران مدیریتی تمامی نداشت. میزبانی را بخاطر مشکلات سیاسی و سو مدیریت کرونا از دست داد و دست آخر به شکل لجوجانه ای اصرار به استفاده از بازیکنانی داشت که اولین بازی رسمی خودشان را تجربه میکردند. 

قصه فوتبال و هواداری برای آدم ها تمامی ندارد. آدمها تا دم مرگ هوادار تیم محبوبشان خواهند بود چون قصه هواداری ورای موفقیت مطلق یک تیم است. اما این عقلانیت، موفقیت و بزرگ منشی تیم هاست که حس خوب برای هواداران به همراه خواهند داشت. آقای استقلال، جناب وزیر و  وکیل و سرپرست و مربی و بازیکن کاش اینها را درک میکردید.