rust and bone

زنگار و استخوان - ژاک اودیار- امتیاز 8.5 از 10

ابتدا قرار بود این پست به شکل تجمیعی با فیلم دیگری از همین کارگردان را یک جا معرفی کنم. یعنی در باره ی آن کارگردان بیشتر بنویسم. بعد که فیلم دوم را دیدم به صرافت افتادم که یک پست برای دو فیلم کم است. حق این کارگردان این نیست  و این اندیشه و این نظرگاه به زندگی بیشتر است به همین خاطر در دو پست  مجزا از دو فیلم اودیارد مینویسم.

یک حقیقت محضی هست که با پشت دست میزند توی صورتت. بهت میگوید ببین خوب نگاه کن. تو چشمها نگاه کن. تو همینی. همینی که اینجاست. نه بیش و نه کم. همینقدر ملول و همینقدر بی وجدان. در گیر امیال خود و بی توجه به چیز دیگر. به وقت نیاز آدمها را میخواهی و بعد از تمام شدن و ارضا نیازهایت دورشان می اندازی. اما نه فقط همین. گاهی همین آدمهای این شکلی یا آنها که غره به زندگی و احوال خودند سر بزنگاه هایی به پست هم میخورند. آنوقت از پس همین خودخواهی از پس همین نیازهای کاملاً جسمی جرقه هایی ایجاد میشو.د. شعله کم جانی از عشق یا امید روشن میشود و جان آدمی را  گرم و ضمیرش را میسوزانند. تا بفهمد زندگی شاید جور دیگری هم میتواند باشد. چیزهایی را دادی و چیزهایی را به دست آورده ای. معامله بنظر منطقی است  اما سود بیشتر و برکت برای هر دو سوی ماجراست.

زنگار و استخوان در بیان همین پیام  دو یا سه خطی خوب عمل کرده است. مرد سی و چند ساله با یک پسر 5 ساله از همسر جدا شده از شهر و دیارش آواره شده دزدی کرده که پول بلیت قطار جور کند تا خودش را به خواهرش برساند. تا  زندگی جدیدی را شروع کند. و به محض اینکه  جایی می یابد و کاری دست و پا میکند دوباره گردن کشی میکند.

مربی یک آکوا پارک آبی که به نهنگ های قاتل تعلیم میدهد در یک حادثه هر دو پایش را از جایی بالاتر از زانو از دست میدهد،بعد  تمام  کمال و جمال و آهان و تلپ اش از بین میرود. پسرهای دور و برش ترکش میکنند. و از سرکلافگی به گارد پاره وقت باری تماس میگیرد که یکبار جلوی مست و پاتیل ها هوایش را داشته است و...

پلات مشخص و شفاف. دوربین و فیلمبرداری کم تکلف و کمی چرک. عین کاری که در فیلم های برادران داردن هم میبینیم. آدمها و بازی ها, واقعی.تماماً واقعی. نمی گویم زیبا چون بازی زیبا هرچقدر هم که زیبا باشد باز پیداست بازی است. ته وجودت نمی نشیند. اما وقتی واقعی است می روی خودت را جای آن نقش میگذاری. جای آن مرد  شکست خورده جای آن زن مغرور و آسیب دیده وبا بازی های زندگی همراه میشوی. آن وقت مشت کوبیدن ها،گریه کردن ها برایت  معنی دیگری پیدا میکند.

 

                         

زنگار و استخوان را ببینید. پشیمان نخواهید شد.