رنج و افتخار - پدرو آلمادوار 2019 - امتیاز 8.5/10

پیش درآمد

من از آلمادوار هیچ نمیدانستم. همینقدر میدانستم که کمتر راجع به او حرف زده اند. کارگردان میانسال اسپانیای است. که دست بر قضا همنجسگرا هم هست. شاید به همین خاطر خیلی راجع او در ایران صحبت نمیشود. همنجسرگرایی هنوز در ایران تابو است. قانونی برای همنجسگراها نداریم و دایره اطلاعاتمان راجع آنها به نگاههای هراسان جوان های پارک دانشجو و پارک برزیل و یکی دو جای دیگر ختم میشود. رییس جمهور اسبق حتی نمیدانست همجنسگرایی ذاتی بوده و اکتسابی نیست و در جمع دانشجویان خارجی اعلام کرده بود ما در ایران همجنسگرا نداریم. رییس جمهور فعلی هم دیدگاه کاملتری ندارد ولی دست کم آنقدر سیاس هست که دم بر نیاورد. این تازه وضعیت پایتخت است. در شهرها و روستاها که واقعا نمیدانم همنجسگراها چه میکشند. یک نمایش نسبتا خوب (آبی مایل به صورتی) چند سال پیش راجع این موضوع روی پرده رفت که آگاهی بخش بود. در این مدت جز تک و توک نمایش و  داستان کوتاه یکی دو گزارش مستند از حال و احوال همنجسگرا ها و دگرباش ها چیز دیگری از زندگی شان دستگیرم نشده است.

و اما بعد...جمعه به دیدن آلمودوار نشستم. آخرین فیلمش قصه غریبی داشت. رنج و افتخار داستان یک کارگردان و نمایشنامه نویس خوب مادریدی است.  داستان آلمادوار است.کلکسیون مرضهای عالم را یکجا دارد. ستون فقراتش را عمل کرده، درد قفسه سینه دارد زانوهایش هم درد میکند بدنش در حال فروپاشیدگی است. زنش ازش جدا شده ولی هنوز نگرانش است.تک و تنها در آپارتمان نقلی و قشنگ اش در مادرید زندگی میکند. تا بهش تلفن میشود که یک فیلم قدیمی اش که سی سال پیش ساخته است با نگاتیو ترمیم شده قرار است اکران شود.  استارت  یک شروع دوباره، یک فروغ جدید از سالهای اوج جوانی. نویسنده هر وقت که درد به سراغش می آید بعد از خوردن یک دوجین قرص مسکن یا آب درمانی، رجعت میکند. به گذشته خودش به کودکی هایش. به خاطرات پراکنده از مادرش زندگی اش در روستا با فقر، ,با سواد بودنش در بین خیل بی سوادان، رویاهایش، نظرگاه قشنگ اش و...

آلمادوار را دست کم گرفته بودم. ویکیپیدا آلمادوار میگوید که سال 1999 تقریباً تمام جوایز معتبر فیلم را درو کرده است. باید بروم آن فیلمش را هم ببینم. اما قصه گو بودنش را دوست داشتم. بازی آنتونیو باندراس در نقش اصلی و پسر بچه ای که نقش کودکی اش را بازی میکند را دوست داشتم. نقش جوانی مادر را که لوپه کروز بازی میکرد را هم بسیار بیشتر دوست داشتم. مادر جنگنده و قوی به غایت مادر بود و تربیت فرزند و  زندگی اش برایش مهم بود. نمیدانم چرا اینقدر پدر در همه جا کمرنگ بود. هیچ فروغی نداشت جز در سکانس های محدودی هیچ کجا نبود.

بخاطر شرایط شیوع کرونا فعلاً فیلم جشنواره های زیادی را ندیده است اما دوست دارم مواجه دیگران با فیلم را هم بدانم. فیلم شخصی است. به غایت به زندیگ آلمادوار نزدیک است. این برایم جذبا بود. آلمادوار از آنچه که از گفتنش ترس داشت گفت. درست عین  یک داستان خوب که از آن چیزها که نمیشود گفت نوشته میشود. 

آلمادوار یک جوری بخشی از خودش را با هنرش در کارگردانی وسط می گذارد که نه میشود او را کارگردان غریضی دانست نه کسی که تماماً تکنیکگرا و فنی فیلم میسازد. ترکیبی است از زیست  40-50 ساله اش و  تکنیک هایی که از سینما آموخته. این ویژگی و آن شم قصه گوی ثابت اش او را به کارگردان شبیهتر به کارگردان های خاورمیانه و ایران میکند. 

برای آلمادوار کودکی و نوجوانی تقریباً همه چیز است خیلی به تغییر آدم ها و قهرمان سازی های هالیوودی اعتقادی ندارد و  سینما از منظرش یک قصه  اغراق شده است  تا  یک اغراق قصه شده .