یک افسر و یک جاسوس  (2019) - رومن پولانسکی   امتیاز 7.5 از 10

دیدن پولانسکی بر همگان واجب عینی است. نه از این جهت که فیلم هایش همه محشر کبری است. بیشتر به این خاطر که پولانسکی وفادارترین فیلم ساز  است. تقریبا یک در میان فیلم هایش (خصوصاٌ فیلم های آخر) به مصائب یهودی بودن پرداخته. شاید این میان پیانیست را یادتان باشد. اینها همه نتیجه بزرگ شدن پولانسکی یک پسر بچه یهودی لهستانی در بحبوحه جنگ و اروپای یهودی ستیر است.

فیلم آخر را به پیشنهاد صادق دیدم. فیلم خوش ساختی بود. از یک ماجرای حقیقی. ساخت فرانسه در میانه قرن 19 اصلاً کار ساده ای نیست. خانه ها، خیابان ها، مجالس معابر و دادگاه باید همه به سبک قرن نوزده ساخته میشد. خارج نشدن از خط داستانی و روایت بر مبنای واقعیت همه محدودیت هایی بود که پولانسکی سربلند از همشان بیرون آمده. فرانسویان شاید کمی از دیدن فیلم دلخور شوند اما بیان حقیقت به شیوه درست کاری بوده که برای پولانسکی ارجحیت داشته است. یک افسر نظامی به جرم جاسوسی به حبس مادام العمر در جزیره ای بد آب و هوا در گویان فرانسه (از مستعمرات فرانسه در آمریکای مرکزی) محکوم میشود. افسر جوان یهودی است و تنها یهودی حاضر در آن هنگ ستاد مرکزی ارتش. فرانسویان مسیحی دل خوشی ازش ندارند و مترصد فرصت بودند که  دک اش کنند.

افسر مجرد و مجرب که معشوقه ای پاره وقت دارد. به حسب اتفاق میرود توی دایره اطلاعات و جانشین سرهنگ پیری میشود که به آبله مبتلا شده و از کار افتاده است. سرگرد سابق که حالا به درجه سرهنگی ارتقا پیدا کرده درگیر یک ماجرای جاسوسی و فساد در رده های بالا میشود که به همان جوان یهودی مرتبط است. 

                          

تا همینجایش را نگاه کنیدکه چقدر داستان ساده و خوب پیش می رود. آن تم تاریخی با چاشنی اندیشه پولانسکی که پس زمینه ای در واقعیت روابط ضد یهودی در اروپای قرن نوزده و بیست دارد. چنین قصه ای خوراک دندان پولانسکی است. راست کارش است. می آید کار پژوهشی میکند، اسناد تاریخی را زیر و رو میکند دو سه پاساژ عاشقانه به قصه اضافه می کند که ادویه آش دستپختش را کامل کند. 

دست آخر می آید برای دلجویی از فرانسویان شخصیت اصلی را قهرمان میکند افسر کار درست که جویای حقیقت است و به آن دست می یابد و همگان را هم به دانستن حقیقت دعوت میکند. البته دروغ هم نمیگوید افسر شجاع بعد سالها  به  وزیر ارتش (دفاع) تبدیل میشود. اما چه دانی که پولانسکی آنجا که حواست نبوده با نشان دادن متهمان رده بالای دروغ و فساد را در یک قاب در ردیف اول دادگاه همانجا گل را به فرانسه 1890 زده است. 

آن سکانس که فیلم به امیل زولا و حلقه روشنفکری فرانسه میپردازد جالب است. پولانسکی تعمداً فقط یک سکانس زولا را بازی میدهد. ولی همان یک سکانس و یک جلسه  شبانه باعث میشود، فردایش زولا مقاله ای در روزنامه در حمایت از افسر و سیستم فاسد ارتش چاپ کند. انگاری که  خواسته به اروپاییان نشان دهد که موضوع  بقدری واضح بود که یک دگراندیش(منظورش زولاست)  فقط در یک ملاقات کوتاه به ماهیت  قضیه پی برد اما شما نفهمیدید. زولا دیگر در فیلم نیست تا روزی که دادگاه به جرم نشر اکاذیب و تهمت به یک سال زندان محکومش میکند. 

فیلم ارزش دیدن دارد. توصیه اش میکنم. اگر پاساژ تاریخی  خوش ساخت می خواهید حتما  فیلم را ببینید.