شوروی کمونیست هم به این سرعت از هم نپاشید که واحد کوچک ما دارد از هم می پاشد.دارد دگردیسی می کند. دگردیسی خوشبینانه ترین واژه ایست که می توانم به زبان بیاورم.هر چند واقعا از رخ دادنش مطمئن نیستم.آنچه که این روزها ازش مطمئنم این است که جرقه های چخماق به فیتله نشسته و اَلو گرفته و انبار باروت بی طاقت بچه ها منفجر شده است  هر روز انبار جدیدی به دامنه آتش اضافه می شود. هر روز آدم تازه ای خبر را می پرسد.

-         شنیدم  داره میره؟

 

-         واقعا استعفا داده؟

 

-         چرا  آخه؟مشکلش حقوقه ؟ یا چی؟

 

من دارم فکر میکنم چه شد که مشکل پیش آمد. قضیه وام بود یا تنوع برخورد. شرکت بدهی داشت هرچند بدهی ناشی از وامی است که فقط با جواز شرکت اخذ شده  پولش در شرکت نیامده، اما مشکل بدهی نبود. یعنی مشکل بدهی بود اما معرفت هم نداشتند.وقتی گیر پس دادن پولهای وام گرفته افتادند اولین گزینه انقباض در ناحیه کارگری بود. دیرکرد در پرداخت ها و پایین آوردن سطح خدمات. نمیدانستند اعتبار و انسانیت را هم با خودش می برند. ارزش و انگیزه ها را هم با خودش می برند.

اتفاقی که افتاد رفت و آمد های فراوان بود. عزل و نصب های  اجباری، کسی حاضر نبود با این شرایط بیایید و مشغول شود. رکود کار هم شد. شیب صعودی نزولی شد و همه درگیرش شدیم. 

شاید همه اینها به خاطر یک اشتباه بود. یا زیاده خواهی. هرچه که بود امید به تغییر کم بود و چون  میدانستند توی شرایط فعلی هم کارگر هم طرف طلبکار در فشار است  دو سویه  اذیت  میکردند. اختلافات داخلی را دیگر تاب نداشتیم که پیش آمد. علتش مدیر کارنابلد بود.

مدیر علوم انسانی به  درد شاخه های علوم انسانی میخورد حالا یقین دارم که مدیر مرکز تولیدی باید قطعا  یک نفری باشد که خودش مدارج را طی کرده و به تدریج و از همان خانواده  مدیر شده باشد. مدیران خارجی هرچقدر گنده و با اسم و رسم هرچند تئوری پرداز و  زبل و تخم جن خورده باید کار را بفهمند.نقش ها را دریابند و بتوانند خودشان را درست در موقعیت ها قرار دهند. در غیر اینصورت  اخبار فیلتر شده را  میگیرند. آدمهای  بادمجان دور قاب چین را انتخاب میکنند و از تعریف و تمجید ایشان  امر بر ایشان مشتنبه میشود که  پخ گنده ای هستند و  با  منتقدان مثل ظرف سگ لیسیده بر خورد میکنند. 

الان دقیقا  اینطور که فکر میکنم مدیران  ضعیف اخبارشان را  از منابع محدود معتمد اما غیر حقیقی دریافت میکنند و همین باعث میشود صعه صدر و ظرفیت تحمل مخالف و منتقد را از دست بدهند. دچار سو برداشت اند و  دائما  توهم توطئه دارند.

همه اینها را گفتم که بگویم اگر یک روزی یک نفری بر حسب قحط الرجال یا مجنون بودن یا حتی بخاطر اینکه سادیسم داشت به شما پیشنهاد مدیریت داد. حقوق و مزایای آنچنانی هم داشت قبل از  اینکه نقشه برای حقوق و پورسانت و پاداش های آنچنانی تان بکشید. به اینکه واقعا چیزی به آدمهای آن جایگاه اضافه میکنید فکر کنید.