خب برای  ما ولخرجان جهان سومی که ته ته همه بی مبالاتیمان به یک چاه نفت میرسد شاید درک تصویر نخست وزیر بودن و نشستن روی نیمتکهای چوبی پرچ شده و خوردن یه پاکت کوچک سیب زمینی و مرغ سوخاری حاضری غیر ممکن باشد. از آن نیمکت ها که جا بجای پارک جنگلی های خودمان زیاد داریم. 

دیدن یک وزیر با دوچرخه یا مدیر عامل یک سازمان عریض و طویل که با اسکیت به محل کار خود میرود برای ما در حال توسعه گان بعید و دور است.

این را هم قبول دارم که بخشی از این حرکت فیدبک پوپولیستی است که شاید میخواهد وجوه مختلفی از زندگی ساده این آدمها را  عیان کند اما  هرچه که هست از نخست وزیر کانادا زیاد شنیده و دیده ام. 

نمونه اش همین عکس پایین که نخست وزیران دو کشور بلژیک و  کانادا به همراه همسرانشان پای یک نیکمت چوبی در عین سادگی نشسته اند به گپ زدن و شاید صحبت های مهمی  دارند که روی سرنوشت  تک تک آدم های کشورشان اثر گذار باشد.


نشست دوستانه نخست وزیران بلژیک و کانادا


این سوی جهان نه تنها از این ساده زیستی ها خبری نیست بلکه به خاطر وجه ریاکارانه اتفاقات  اعتماد که به گمانم بزرگترین واژه در هر جمع و جامعه ای است ، از میان رفته است.

دقیقا نمیدانم چه میشود کرد آنچه میدانم این است که این اتفاق دفعتی نیفتاده و به مرور زمان این دیوار که از بن کج بوده تا ثریا  زاویه دار بالا رفته است.

این را هم میدانم اگر هرکسی که اولین بار چنین کرده اگر اندکی کلاه خود و وجدان درونی اش را  به قضاوت کارش می نشاند شاید ما  در بی نهایت این اتفاق وضعمان خیلی فرق میکرد.