در جبهه غرب خبری نیست فیلم تلخی بود. یک تلخ محض که اندک لحظات شادش هم طعم گس و زهرماری اش را کمتر نمیکرد. داستان در جریان جنگ جهانی اول میگذرد. جایی که پنج جوان 17 ساله آلمانی تحت تاثیر تبلیغات فرماندهان نظامی درس و مدرسه را رها کرده و راهی جبهه غربی میشوند. آلمان ها در خاک فرانسه در رویای فتح پاریس دست و پا میزنند. اما حمایت های خوب لجستیکی از فرانسه و نیروهای تازه نفس فرانسوی جبهه غرب را برای آلمان ها به یک باتلاق تمام عیار تبدیل کرده است. این فیلم اقتباسی دیگر از در رمان در جبهه غرب خبری نیست از نویسنده فقید آلمانی اریش ماریا ریمارک است. لینک خرید کتاب در طاقچه را اینجا میتوانید ببینید. این سومین اقتباس سینمایی از رمان ریماک است و خود همین قضیه گویای بار تراژیک سنگین کتاب است. فیلم پر از لحظات سخت نبرد در خط مقدم جبهه ها، رویای جوانان در حسرت عشق و اندک جرقه های شاد میان سیل غم است. اما ترکیب همهشان چیزی جز نکبت عمیق نسبت به جنگ نیست و شاید یکی از بهترین فیلم های ضد جنگ است.
اولین چیزی که در فیلم توجهم را جلب کرد،رنگ بندی در کار بود. قصه داوطلبان جنگ با رنگ های شاد و گرم شروع میشود و هر چه آنها به مراحل انتخاب و اعزام نزدیک تر میشوند رنگ ها سرد و یکسان میشود این تعمد و انتخاب در فضای عاطفی فیلم شدیداً تاثیر گذار است. میدان نبرد و فرارسیدن فصل سرد با دقت و وسواس انتخاب شده است و صحنه سکوت جبهه و فریاد مرگ فقط سیاه است. فقط سیاه.
عنصر دوم در فضاسازی فیلم که بنظرم این اثر را از دو نسخه قبلی خود متمایز میکرد آهنگسازی اثر بود. درک خوب کارگردان و آهنگساز از فضای سرد و رعب آور ، مذاکرات صلح که بی نتیجه مانده و لجبازی فرماندهان آلمانی، گرسنگی سربازان و صحنه های دزدی از کشاورز بومی، برای همه شان موسیقی مناسبی در نظر گرفته شده.
بازی ها خوب است در آن شکی نیست اما در برهوت فیلم های 2022 میلادی، آکادمی اسکار تقریبا گزینه نزدیکتری برای اهدای جایزه بهترین بازیگر نداشت و انتخاب فلیکس کمرر بعنوان بهترین بازیگر نقش اول مرد قابل پیش بینی بود.
در مجموع فیلم را به همه آنها که موافق ستیز و جنگاند، آنها که برجام را توافق بدی میدانند، آنها که در رویای بستن تنگه هرمز اند آنها که کربلاهای زیادی از یک تا چند برای جوانان وطن ترتیب داده اند توصیه میکنم. اگر بخواهم امتیاز دهم به نسبت دو فیلم قبلی امتیاز کمتری باید بدهم چون بنظرم این اثر رمان قوی تری پشت سرش داشت و اقتباسی بود. اما دست کم چند صحنه درخشان دارد که هرگز از یادم نخواهد رفت.
همیشه دیدن فیلمی که کتابش رو خوندی، مزهی دو چندانی داره. اما این یکی رو به عمد ندیدم. تصویرسازی کتابش و حسی که بهت منتقل میکنه اونقدری قوی و گیرا و به یاد موندنیه که نمیخوام ریسک کنم. اما در عوض میدونم اون تجربهی دیداریِ متن با موسیقی و جادوی سینماییش رو هم ممکنه از دست بدم. شاید یه روز...