پیرامون نویسنده
یعقوب یادعلی متولد یکم خرداد ماه 1349 در نجفآباد اصفهان است. فارغ التحصیل فیلمسازی از دانشکده صدا و سیما و البته نویسنده داستان کوتاه و رمان فارسی است. اولین مجموعه داستانش به نام " حالتها در حیاط" سال 1377 چاپ شد و رمان "آداب بیقراری" او در پنجمین دوره جایزه گلشیری بعنوان یکی از دو رمان برتر سال انتخاب شد. کمتر از یکسال بعد از این اتفاق و پرفروش شدن این اثر جنجالهایی بر سر این رمان ایجاد شد. از یادعلی بخاطر توهین به یک قومیت ایرانی شکایت شد و در نتیجه یادعلی به حکم دادگاه به دو ماه زندان محکوم شد. در اردیبهشت 1385 از زندان آزاد شد. دادگاه تجدید نظر حکم او را به تحمل یکسال حبس تعزیری افزایش داد اما اعاده دادرسی وکیل مدافع وی بعد از 5 سال نتیجه داد و در سال 1391 یادعلی از کلیه اتهامات تبرئه شد.سال 1391 به آمریکا مهاجرت کرد .
آداب بیقراری در سال 1393 مجددا اجازه انتشار پیدا کرد. رمان بعدی یادعلی به نام " آداب دنیا" نیز در 1395 توسط نشر چشمه چاپ شد. نهایتا در آبان ماه 1396 یعقوب یادعلی بعد از 6 سال دوری به ایران بازگشت.
متغییر منصور پنجمین کتاب چاپ شده یادعلی و سومین مجموعه داستان اوست.
پیرامون کتاب
متغییر منصور
نویسنده :یعقوب یادعلی
ناشر: چشمه
نوبت چاپ : سوم – پاییز 1397
تعداد صفحات :116
متغیر منصور مجموعه 6 داستان کوتاه است. شش داستان در شش سبک و شش خط روایتی متفاوتکه گویا قرار هم نبوده قرابتی با هم داشته باشد. یک جورهایی میشود اسمش را متغیرِمنثور هم گذاشت. نویسنده فرم های جدیدی را آزموده و البته طبیعی هم هست همه در همه کارها با یک قدرت پیش نرفته باشد. اما میشود این کتاب را نوعی مانیفست یا تحدیگری یادعلی دانست. یادعلی مهارتش در روایت و تسلط اش را بر زبان به رخ کشیده است. همچنین نشان داده بعد از در بازتعریف ها فرمی خواننده را به سمت آن پیرنگ دلخواهش بکشاندو درست آنجا که او غرق در خرده روایات و پاساژهای دلپذیر است داستانش را تمام کند. اما کل اثر تاثیری بر او بگذارد.
فرمگرایی دغدغه نویسنده بوده اما روایت و زبان قوی همه چیز را تحت شعاع خود قرار داده است. در داستان من ودنی و فیدل فرم داستان مشابه یک داستان رئال امروزی است. حقیقت زندگی مهاجرانی از ایران و کوبا و آلمان در ینگهدنیا. طرز تفکر و رفتارهای متفاوت و البته احساس و عواطف یکسان. داستان با روایت جذابی شروع میشود اما هرچه پیش تر میرویم موضوع شکل و شمایل دیگری پیدا میکند داستان از زندگی مهاجران به یک مثلث عشقی تغییر پیدا میکند و نقش راوی بعنوان ضلع چهارم پیچیدهترمیشود. اما در نهایت پیرنگ به شکل مخف مانده تکمیل میشود. این وسط کل اطلاعات دیگر هم به خواننده داده شده که شاید در راستای پیرنگ نیست ولی در درک موقعیت کمک کرده و در خدمت داستان بوده است.
فرم در داستان دوم تجربه جدیدی نیست. استفاده از راوی کودک برای بیان رخدادهای بزرگسالان پیشتر هم دیده شده است. اما مهمترین موضوع نشستن زبان و شکل گیری داستان در جریان روایت راوی کودک است. داستان به شدت گیراست و خسته کننده نیست. شرح بی رحمی جنگ و جانبازی برادر و نان آور خانه از زبان دختر خردسال است.
متغیرمنصور شرح یک تغییر است. سیر تحول درونی ناموفق دوباره یا چند باره یک مرد که در زندگی به آنچه میخواسته نرسیده است. باز هم زبان قوی است اما بنظر تشریح راوی اضافه است. حوصله سربر شده و از همه مهمتر اینکه برای مخاطب این زندگی از یک راننده آموزش رانندگی باور پذیر نیست. مناسبات سطح بالاتر است و شخصیت آنقدری خود را خاص و تمایز از این تصویر نشان نمیدهد.
طنز داستان "میت" موقعیتی است. ایده از هر پنج داستان دیگر بدیعتر است. نویسنده به عمد سمت نمادها رفته تا وجهی کلیتر به داستانش دهد. البته از آن اتفاق کتاب قبلیاش پرهیز کند که یک وقت به تریج قبای کسی برنخورد. این نمادین شدن،کارکردهایی به اثرش داده که میتواند با همه چیز راحتتر شوخی کند. نمیترسد با مرگ و پولپرستی و رابطه دختر و پسر شوخی کند. نمیترسد با اختلاف مشکل بین شهرها و همسایهها شوخی کند. به همین خاطر شاید داستان وجه نمایشی خیلی خوبی هم پیدا کرده است. دیالوگ زیاد دارد و من را یاد نمایشنامه عزاداران بَیَل ساعدی می انداخت.
در مورد اثر پنجم همانطور که اسمش را رساله گذاشته‑اند. در حقیقت یک تصحیح یا بازخوانی از رسالهای به همین نام مربوط به نهم هجری است. بنظر نثر و موضوع سورئال رساله بیشتر مدنظر نویسنده بوده است. دادن وجه انسانی به لباسها و پوشاک بخشیده و بُعد زمانی روایت یک اتفاق بدیعی بوده که نویسنده با تسهیل و ترجمه متن به فارسی معیار کردن خواسته مخاطب را هم از وجود و لذت خواندن این اثر بهرهمند کند.
داستان آخر ساده ترین موضوع را دارد. داستان در فضای برفآلود یک جاده کوهستانی رخ میدهد. جریان دو خودرو که یکی راهی شهر برای عروسی و دیگری راهی مرکز بهداشت، برای تولد فرزند است. دو اتفاقی که در چرخه زندگی مقدم و موخر یکدیگرند. روایت بعدی صحنه انهدام ماشین است و دو زن یکی مجروح و دیگری در حال وضع حمل در یک خودرو اند یکی در حال احتضار و دیگری در حال تولد فرزند. انگاری این چرخه زندگی همه جا حتی در یک جاده برفی و یخ زده هم متوقف نمیشود. یکی میمیرد تا یکی دیگر به دنیا بیاید. تنها تفاوت در این است که انتخابش با خود شماست که کدام یک را بُکشی تا آن یکی را زنده نگه داری. اصلا داستان به همین دلیل هوشمندانه تقدم و تاخر را عوض کرده. قربانی را به انتخاب مخاطب گذاشته. و همه این ماجرا با کمک یک پتوی با طرح پلنگ به هم ربط داده است.
در نهایت اینکه داستان های متغییرِمنصور خوشخوان است. شاید دلیلش این کنجکاوی نویسنده در تغییر و بازآفرینی فرم هاست. خطر کردن و بازآور ، تغیر و بازآوری و باز هم تغیر و بازآوری. این فرمول یادعلی است. تا جایی که دلش رضا دهد. کتاب را بخوانید دست کم سه داستان کوتاه خوب دارد. از خواندنش پشیمان نخواهید شد.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.