ده سالی است که میشناسمش.و شعرهایشرا گوش میکنم.مهم ترین ویژگی هایش این است که به شدت برای خودش و شخصی است. چون درد مشترک است بقیه هم خوششان میآید. بیشتر از این معتقد بر اصول خود بودن خوشم می اید.این شعر را از روی متن صوتی با صدای خودش نوشتم.
دفتر سوم – دل
ریختگان
فرصت اگر
بود،برای سرکشیدن آن حرف ناب،سر بریدن این خشم کور
آفتاب زیاد می
آمد.
اگر که فرصت
بودن کوتاهی حتی برای تماشا باشد،آفتاب زیاد می آمد.
تمام منظره خیس
است و باد می آید
تمام روز شبی بی
ستاره است.
فرصت اگر باشد ،من
از ترانه نمی افتم.
فرصت اگر
داری،برای تماشای سیر ِسَرزدن خورشید به یادشاعرشب پوش خانه خود باش.
کسی نیست،دیگرکسی
پشت شمشادها نیست.
دیگر کسی نیست
آنسوی پرچین
کسی پشت خط خطی
های مترسک
ته ترس جالیز
کسی پیش رو نیست.
می گفت یار: کسی نیست؟
پرسیدم از آخرین
یار بی زار.
یعنی مَن ِمن
کسی نیست باتو؟
ُتوِتوکسی نیست
کسی با من؟
صدا مثل سیل
مذاب
از سر کوه
آتشفشان ریخت
برقامت ترس یار
چنان چونکه آوار
صدای من ترده در
خواب نیلوفر وآب
با سنگ بیدار
باش عزیزان شکسته
صدای من خستهِ دست بسته
کسی پشت دیواره
باغ های معلق، تورا پای در خاک و ریشه
چونان دوست دارد
از این لحظه تا اخرین لحظه های همیشه
کسی هست
از جنس شیشه که فریاد های تورا دوست دار
غزل گریه های تورا عاشقانه به دیوارها می سپارد.
َمن ِمن کسی
نیست با تو؟
ُتوِتو کسی نیست
با من؟
ش.ق