مدیر ترسو غایت الوثقی جهنم است. این را باید کسی جایی به اسم من ثبت کند. مدیری که میخواهد پسره خوب داستان باشد همیشه در تصمیم گیری هایش این اصل را مد نظر قرار میدهد که نکند فلانی(که شخصیت هم رده یا بلاتر است) ازم کینه به دل بگیرد.بعدش چی؟ آنوقت او چه فکر میکند در مورد من؟ آن وقت آن نفر هم ممکن است برود پیش آن یکی از من بد بگویید بعد آن یکی هم برود پیش مدیرش از من بد بگویید در نهایت مرا کنار بگذارند .
این رویه دردناک غالبن از انسان هایی سر میزند که اولا حقیر تر ، ثانیا بی کفایت تر و  ثالثا بی سواد تر از جایگاهی اندکه درش نشسته اند. رابعن توهم توطئه دارند  خامسن  انتقاد ناپذیرند و عقده ای اند. این را هم اضافه کنم که هر ادمی ممکن است روزی و در جایگاهی درگیر همین موضوع شود. هیچ تضمینی به دور بودن از آن نیست جز وجدان بیدار. خیلی باید روی نفس و شخصیتت کار کرده باشی که اگر به جایگاهی دعوتت کردند که قد و اندازه ات نیست وارد نشوی. خیلی بیشتر از خیلی بزرگی میخواهد.
القصه اینکه حکایت این روزهای ما همین موضوع است .این عزیزان نه تاب بیرون کردن دارند چرا که نیروی جدید دست کم 50 درصد بیشتر میخواهد یکسال هم زمان برای جا افتادن نیاز دارد نه تحمل شنیدن و پذیرش حرفهایت را. بیشتر دلشان میخواهد بذری که کاشته اند یا پیش تر از آنها کسی کاشته رشد کند بالغ شود ازش استفاده کنند اما  آب و نور نخواهد حتی حاضر نیستند قطع کنند اش که بذر نو بکارند . چون حوصله و مهم تر از آن  جسارت اش را ندارند. 
بنابراین عتاب و خطاب هایشان کاملا جهت دار است. قانون را برای عده خاصی تعریف میکنند و مسامحه و تساهل کار هر روزشان هست.


امیدوارم این چند سطر را مانند آن عزیزان به حساب نق نق و قر قر کردن نگذارید. بیشتر اعلان یک وضعیت بود که ممکن است روزی جایی نصیب هر کداممان شود. 
بعد  آنکه امیدوارم هرگز گرفتار در مشار و مشارالیه هیچیک از این شرایط نباشید و نشوید.هرگز ..هرگز

والسلام

*** پاره ای از شعر  احمد شاملو