برای روشنایی بنویس.

۲ مطلب در فروردين ۱۴۰۴ ثبت شده است

کتابفروشی مولی

امروز بعد مدتها برای کاری راهم افتاد به میدان انقلاب، کارم با دست انداز بالاخره انجام شد و دست آخر گفتم حالا که تا اینجا آمدم بروم کتاب “صدمیدان” را بگیرم. دو قصه اول را از روی نسخه الکترونیک خواندم(توی همین کانال هم با #صدقصه پیدا میشود)
بقیه اش ماند تا نسخه کاغذی را تهیه کنم اما انگاری کتاب چاپش تمام شده و تجدید چاپ هم نشده. راسته کتابفروش های انقلاب را گرفتم و آمدم جلو هر کتابفروشی که فکر میکردم ممکن است داشته باشد سوال میپرسیدم. اما نداشتند، تمام شده بود. از فخر رازی که گذشتم گفتم دیگر صرف ندارد برگردم تا ایستگاه انقلاب پیاده بروم تا برسم ایستگاه تیاتر شهر، خلاصه این وسط #کتابفروشی_مولی را دیدم. یاد دهه هشتاد و سالهای دانشجویی افتادم با احسان زیاد اینجا پلاس بودیم. آن زمان خیلی بیشتر از حالا امید داشتیم، خیلی تشنه حقیقت بودیم به سیاست علاقمندتر.
کتاب عالیجناب سرخ پوش را از همینجا خریدم، لذات فلسفه ویل دورانت را خریدم بردم پادگان وقتهایی بیکاری خواندم. دنیای سوفی و دو نمایشنامه بیضایی را از مولی خریدم و هدیه دادم.

صد میدان

رفتم داخل سلام کردم، پرسیدم :
کتاب صد میدان یوریک کریم مسیحی…
حرفم تمام نشده بود که فروشنده پرسید، یوریک همچین کتابی ندارد. مطمینی برای خودش است؟
مطمین بودم. دو قصه اش را با صدای خودم خوانده بودم. فوری توی گوشی سرچ کردم عکس جلد را پیدا کردم نشانش دادم.
گفت : حق با توست من اشتباه کردم
بعد توی سیستمش سرچ کرد.
نداشت تمام کرده بود.
متعجب گفت یوریک مگه عکاس نبود؟!؟
آخرین تیرم هم به سنگ خورده بود تا قیافه‌ام را دید گفت: بذار یه زنگی بزنم همکارها شاید داشته باشن. بعد یک کاغذ برداشت شماره ای را گرفت. ده ثانیه طول نکشید گفت دارند میخواهی. ۲۴۰٫۰۰۰ تومان؟
گفتم: بله
کتاب قطوری است ۲۴۰ هزار تومان طبیعی است با این قبمتها
پرسیدم کجا باید برم تحویل بگیرم؟
گفت: هیج جا همینجا بمان پنج دقیقه دیگه میارن.
خوشحال شدم. رفتم همان انتهای مغازه که سقف کو‌تاهی دارد مشغول ورق زدن کتابها شدم.
مقدمه «فیلسوف مسطح-حاتم قادری» را خواندم. وسواسش را در انتخاب دوست داشتم اما از فضای من دور بود. بعد یک کتاب دیگر. شانسی برداشتم. کتاب «عوضی ژوئل اگلوف بود با ترجمه اصغر نوری»، شروعش میخکوب کننده بود. صفحه چهار بودم که کتابم رسید. دو همکار با هم پچ پچی کردند. در نهایت آنکه ازش پرسیده بودم گفت: *کتاب ۲۴۰۰۰ تومان است. همین قیمت درست است. مبارک باشد*
باور پذیر نبود، آنچه اینهمه دنبالش گشتم به قیمت باور نکردنی چاپ ۱۳۹۳ دستم رسیده بود.
نمیدانستم چطور از کتابفروش تشکر کنم. کتاب ژوئل اگلوف را هم برداشتم رفتم حساب کردم. کارت کتابفروشی را هم گرفتم.
این پست کوتاه را هم برای آنها نوشتم. چون اولاً جستجوگر بودند، ثانیاً شرافتمند.
پس اگر کتاب میخواهید یک سر بهشان بزنید. کتابفروشی کم داریم، کتابفروش درست حسابی کمتر و انسان شریف خیلی خیلی کمتر

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
Hamidoo

راه این است، چاه این است.

امسال دقیق 13 سال است که کار میکنم. بعد از دانشگاه و سربازی رفتم سر کارو هفت سال اول در یک شرک تولیدی در 45 کیلومتری جنوب تهران کار میکردم. در یک شهرک صنعتی که مسیر دسترسی جز خودرو سواری نداشت. سرویسی بود که مارا میبرد و می آورد. عملا  خارج شدن در میانه روز و انجام کار دیگر در آن شهرک دور افتاده مفدور نبود. اما 6 سال است در شرکت دیگری در تهران مشغول بکارم. در میانه شهر، فاصله شرکت تا خانه حدودا 12 کیلومتر است اما زمانی مصروف برای دسترسی به محل کار گاهی همان زمانی است که در شهرک صنعتی بودم. روزی دو ساعت تا سه ساعت صرف رانندگی در ترافیک میشود. استرس های زیادی وارد میشود. تازه من مشکل جای پارک و هزینه و ریسک های دیگر را ندارم. وقتی 20 ساله یا 22 ساله بودم خیلی علاقه داشتم ماشین داشته باشم و در شهر رانندگی کنم. ولی حقیقتش را بخواهید الان اصلا از رانندگی در شهری مثل تهران لذت نمیبرم. برایم اعصاب برانگیز است و نوعی فرسایش با خود بهمراه دارد. قبل تر راننده های تاکسی را دیوانه میپنداشتم الان میفهمم واکنش روانی به این همه تنش فقط نوعی دیوانگی و لاقیدی است. امروز نقشه کامل خطوط 11 گانه مترو تهران منتشر شد. یعنی قرار است تا سال نمیدانم چند تهران از منظر دسترسی به مترو همچین شکلی بخودش بگیرد. طرح مترو در ایران از سال 1355 آغاز شده بود و برنامه ای 20 ساله بود. یعنی اگر انقلاب رخ نمیداد با احتساب یک یا دو سال تلرانس سال 1375 باید شبکه مترو در تهران تکمیل میشد. طبعا اگر انقلاب رخ نمیداد وضعیت جمعیتی و معماری و مدیریت شهری تهران هم متفاوت بود. کاری به گذشته ندارم باور دارم اگرهمین حالا بودجه ها کنترل شود و قیمت های غیر تحریمی و پیمانکارهای رقابتی به میدان بیاییند قطعا هزینه سیو شده در کاهش مصرف سوخت، کاهش تعداد تلفات، کاهش الودگی هوا، کاهش  میانگین دما و درنتیجه کاهش مصرف آب و برق در تهران بارها بیش از هزینه های صرف شده در متزو خواهد بود.

یعنی کلاف سر درگم اتفاقا راهکارهای ساده دارد. شبکه مترو و پاک را توسعه بده، اگر کسی خواست از ماشین شخصی استفاده کند هم استفاده کند ولی هزینه اش را بپردازد. مسئله مدیریت شهری در ایران عدم جایگزینی راهکاراست . یعنی می گویند طرح آلودگی هوا داریم ولی نمیگوید اگر ماشین نیاریم چطور به کارمان برسیم؟ مترو تهران ظرفیت سه میلیون سفر شهری روزانه را دارد؟ وقتی این منطقه نه مترو دارد نه اتوبوس نه تاکسی چرا باید سوار خودرو شخصی نشوم؟ وقتی بنزین از آب معدنی ارزان‌تر است چرا نباید هر هفته بروم باک ماشینم را پر کنم و قیافه متجددانه به خودم بگیرم؟

مسئله ساده است. راهکار هم حی و حاضر است فقط مسئله انگیزه است که میخواهی کاری برای کمک به مردمت انجام دهی یا آمده ای برای کار دیگر.

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
Hamidoo