#ماه_پیشونی را اینجا بشنوید.بعد این چند سطر را بخوانید

بی رحمی است اگر اینکار را را آهنگ خانم #گوگوش بنامیم. چرا که اوج هنر در کلام است و بقول انجیل در آغاز کلمه بود. واقعا هم کلمه بوده و هست. ماه پیشونی با استعاره از یک افسانه کهن ایرانی شروع میشود. یک جور سیندرلای ایرانی، پسر حاکمی که سوار اسب سپید دنبال دختری می آید که ماهی نقره ای بر پیشانی دارد. دختری یتیم تحت سلطه مادرخوانده که در زندگی فقط مورد لطف دیو و پری قرار گرفته و فرصت رقص با شاهزاده را پیدا کرده است. اما قصه با زاویه دید دوم شخص، از زبان زن (در معنای عام آن) خطاب به شاهزاده (یا مرد) شروع میشود. ای سوار اسب ابلق دنبال چی میگردی؟ تو که پسر نجیبی هستی پس چرا اینقدر اُسگلی . چشم هاتو باز کن. تو تاریکی محض دنبال چی هستی؟ دختری با یک ماه بر پیشانی؟ ماه پیشونی قصه دیو و آب سفید است. خواب است. رویاست. رهایش کن. ماه پیشونی مال قصه است.

دقیقا همینجای شعر زاویه دید به اول شخص تغییر میکند. زن، از حقیقت زن میگوید. از خودش. که دیگر از افسانه ها دور است. ماهی بر پیشانی ندارد. بین زمین و آسمان مانده. نه آنقدر خوی شیطانی دارد نه از آسمان آمده. یک آدم معمولی است. خودش را همراه معرفی میکند نه خورشید هفت آسمان. میخواهد مال دنیا را فلزی یا چوبی را  رها کنید. میگوید صداقت تو را میفهمم. قلبم به شفافیت قلب توست، نه بیشتر نه کمتر.... اینجاست که بنظرم #جنتی_عطایی بازی را برده است. بیلاخش را به فمینیست های دوزاری غرغرو نشان میدهد. بهشان میگوید که من قصه را زدم و بُردم ولی شما هنوز دنبال این اید با هم دعوا کنید. من خلق کردم. قصه گفتم شما هم اگر بلدید قصه بگویید ماه پیشونی، سفید برفی، قل قله زن یا هر کلیشه ای را  میخواهید بکشید پایین ولی بدانید قصه تان چیست. 

متن ترانه را حین رفتن به کار در ماشین شنیدم. برایم عجیب بود این ترانه را هیچوقت نشنیده بودم. اجرای زیبا مدیون آهنگسازی بی نظیر واروژان و صدای رسا و پر تحریر گوگوش است. اما هیچوقت به قصه ترانه ها اینقدر حساس نبودم. حالا بیشتر ترانه ها را میشنوم و میخوانم. چه فارسی که برایم مطلوبتر است چه لاتین. به این فکر میکنم که بعضی ها ترانه میگویند، بعضی ها شعر بعضی قصه میگویند. اندک آدمهایی قصه هایی را که میگویند تصویر میکنند. در نمایشی دو پرده ای عین اجرایی نمایشی در اپرا و یقین دارم جنتی خیلی خوب نمایش را میشناسد و بلد است.