تا روشنایی بنویس.

۲ مطلب در خرداد ۱۴۰۱ ثبت شده است

اقیلم ها

اقلیم ها فیلم جاده ای بود. با اینکه خیلی هم لوکیشن در جاده نداشت اما فضای عاطفی فیلم فضای بیقراری و رفتن است. تا جایی که با قاطعیت میگویم به شدت فیلم جاده ای است. فیلم از اولین کارهای نوری بگله جیلان و محصول سال 2007 است. اما قصه پخته و درست و درمانی دارد. اصلا تفاوت بگله جیلان با دیگر کارگردانان اهل ترکیه در این است که برای جیلان مفاهیم تکنیکی کارگردانی و تصویر برداری همانقدر مهم است که قصه فیلمهایش. فیلم داستان استاد معماری دانشگاه را روایت میکند که دوست دختر جوانی دارد وقتی در ماموریت به جنوب ترکیه اند اختلافی که از قبل جرقه هایش زده شده بزرگ میشود و  رابطه شان شکرآب میشود و ....  اقیلم ها در حقیقت اشاره به  احوال آدمها دارد. به تغیری که ما هم در طول فصل و ماه ها میکنیم  و هم به نوعی اشاره دارد که فیلم در آکجا ها فیلمبرداری شده است. غیر از آن همین بوده سه فصل مختلف برای روایت انتخاب شده. شروع فیلم با تابستان گرم است و بعد در پاییز ادامه پیدا میکند. پاییز فصل تصمیم است و بعد زمستان که پر از شگفتی است. در هر اقلیم مولفه هایی شاخص است. حالت آدمها،کارهایشان، رفتارهایشان ...کارگردان بدون اینکه به تبلیغات پهلوبزن اقلیم های مختلف کشورش را هم نشانمان داده. و کارکرد گرمی سواحل جنوبی تا سردی استخوان ترکان شمال و شرق را در خدمت محتوا درآورده است. فصل ها و اقلیم ها کارکرد داستانی دارند. جوری که اگر هر کدامشان نبودند یا در موقعیت جغرافیایی دیگری فیلم برداری شده بود قصه دیگر این نبود.این ویژگی بیگله جیلان است که بلد است وقتی قصه تعریف کند و همه ظرفیت و سلاج هایی که دم دستش است را یه سمت بچیند بعد با طیب خاطر گلچین کند. ببیند چه کند لوکیشنش را کجا ببرد و بساط فیلم برداری را کی و کجا بگسترد. نمونه گل درشتش فقط کیارستمی را میشناسم. در موقعیت خارجی کیارستمی شاهکار بود. خودش میگفت با ماشین زیاد میگردد و عکاسی میکند و در خلال همین عکاسی هاست که وقتی میخواهد سوژه جدیدی بسازد به عکس ها نگاه میکند موقعیت ها یادش می آید و میگوید این را میبرم آن جا و آن یکی سکانس را اینجا فیلم برداری میکنم. جیلان هم مشخصا معلوم است بلد از لوکیشن کارکرد بگیرد. در فیلم "پدرم و پسرم"  و حتی "روزی روزگاری آناتولی" این کار را کرده بود. اتفاقی نیست اون به همه جزیییات کارهایش فکر میکند.

دومین عاملی که نمی توان نادیده اش گرفت محتواست. عشق و خیانت و کلافگی جوری با هم در آمیخته و درام را ساخته که از هر طرفش بایستی به آن طرف حق میدهی. مرد، معشوقه جوان، همسر دوست سابق هم محق اند هم مقصر . یعنی بستگی به نظرگاه ما دارد.

اقیلم ها را ببینید. این پست را  باید ماه ها پیش مینوشتم اما به پست اسنستا بسنده کردم دوباره چند شب پیش حس کردم باید بیشتر ازش بنویسم.

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
Hamidoo

اگر مجید زنده بود

16 اردیبهشت ماه سالگرد یک تسویه حساب سازمانی مهم در تاریخ معاصر ایران است. مجید شریف واقفی بچه مسلمان کمونیست مخالف حکومت شاه، که در منطقه برق بوعلی تهران هم صاحب شغل و منسبی بود به طرز فجیعی کشته شد.  همسرش لیلا زمردیان او را به سه را بوذرجمهری (15 خرداد شرقی فعلی) کشیده شده و در آنجا توسط رفیقان سابق اش در منش کمونیست ها هم حزبی با عنوان رفیق یا بردار خطاب میشوند) کشته میشود. جسدش توسط رفقای دیگر سوزانده و در بیابانی خاوران دفن میشود.اینکه این عمل کاملاً شنبع و دور از عواطف و رفتار انسانی است تردیدی نیست. اما  بعد از پیروزی انقلاب و جهت  زنده نگه داشتن یاد او دانشگاه آریامهر به نام  دانشگاه شریف تغییر نام می دهد. تغییر نامی که  ماندگاری اش تا امروز نشان از سازگاری تفکر مجید شریف واقفی با تئوری های جمهوری اسلامی دارد. دیروز داشتیم با رفقا در مورد هک کردن سایت شهرداری تهران توسط سازمان مجاهدین خلق صحبت میکردیم. اینکه این سازمان چطور توانسته تشکیلات بی سرو ته شهرداری را به راحتی خاک و بارانداز کند.کنده اش را بکشد و روی پُل ببرد. مشی مجاهدین و گروه های چپ مختلف که نقش مهمی در مبارزه علیه حکومت شاهی بعد از کودتیا 28 مرداد تا انقلاب 57 داشته اند اواخر سال 56 با  تغییر خط فکر دو شاخه شدند. گروه اول که امروز نیز باقیمانده آنها در کمپ تیرانا آلبانی مستقر است و ما به اسم سازمان مجاهدین خلق میشناسیم .جریانی بود که بعد از سال 56 خود را مارکسیست خطاب کرد و ظواهر اسلامی و نماز خواندن و تلاوت قرآن را از برنامه های خود حذف کرد. تقی شهرام رهبر و تئوریسین این شاخه در سال 58 در خانه ای در تهران مورد هجوم نیروهای انقلابی- اطلاعاتی وقت قرار گرفت و جان باخت. شاخه دوم که خود را مقید به مشاعر اسلامی میدانست با رهبری مجید شریف واقفی حمایت های مرتضی صمدیه لباف یکسالی بعد از انشعاب دوام آورد تا اینکه یکی توسط رفقای سابق و دیگری توسط ساواک کشته شد.

اما همه اینها را گفتم که بگویم فرض اینکه آلترناتیو ما در شرایط موجود برای رهبری یا حاکمیت چیست خیلی چشم انداز تیره و غبار آلودی دارد.  مجاهدین خلق رسماً گروهی تروریست است و تسویه حساب هایش در قالب ترور و خرابکاری از سالهای اولیه انقلاب تا ترور صیاد شیراز  و خیلی های دیگر مشخص کرده چه طرزی فکری دارند.  با رسیدن به قدرت این گروه   بعید است وضعیت از نظر آزادی سیاسی و اقتصادی بهتر از وضعیت فعلی باشد.

آلترناتیو دوم هم ادامه خاندان پهلوی و مشخصا رضا فرزند محمدرضا پهلوی است. که بیش از چهاردهه در فضای خارج ایران و به شکل گلخانه ای تربیت شده. رضا پهلوی حتی در این مدت با وجود سکونت در امریکا و ارتباط خوب با مجلس سنا و رئوسای جمهوری امریکا نتوانسته برنامه تبلیغی فارسی یا شبکه ماهواره ای در حد کشورهای منطقه مانند ترکیه یا عربستان داشته باشد. به هر حال رضا پهلوی قطعاً میداند که اولاً هیچ انقلابی بدون عقبه و یک شبه نبوده است ثانیاً هر حقی گرفتنی است و کسی قرار نیست با سخنرانی ها گاه و بی گاه، بیایید بگوید حق با شماست لطفا بفرمایید پادشاه ایران باشید. آنهم مسئولینی که وقاحت  خط اول رزومه کاری شان هست و میتوانند به راحتی در چشم شما نگاه کنند و دروغ بگویند و بر رویش کلاه شرعی بگذارند.

بنابراین بنظرم با وجود همه بی کفایتی ها و نا بسامانی ها که اعتماد عمومی مردم را به جمهوری اسلامی و روحانیت به زیر صفر رسانده. هنوز هیچ گزینه قابل اتکایی برای مدیریت کشور در خارج وجود ندارد. بنابراین انقلابی دیگر مصداق بارز درآمدن از چاله و افتادن در چاه است. تنها گزینه و شرایط حاکم فشار مردم و مطالبه سفت و سخت تا اخذ نتیجه است. توازن در وضعیت فعلی کشور نه توسط یک فرد یا گروه بلکه با مطالبه و پیگیری حداکثر مردم حاصل میشود. در فاجعه متروپل آبادان رهبر ایران شش روز بعد از ریزش ساختمان پیغام داد. وزیر کشور شش روز بعد از سانحه راهی آبادان شد  و رییس جمهور ده روز بعد راهی آبادان شد. ااگر دهه شصت یا اوایل دهه هفتاد بود و رسانه و مطالبه گری کمتری وجود داشت. چه بسا ما از ابعاد جنایت یا رابطه عبدالباقی با سران نظام و شواری عالی امنیت ملی هم بی خبر بودیم. این امتیاز مثبت عصر و زمانه ماست.

قبول دارم حکومتی که به هر بهانه ریز و درشت هفت تیر میکشد گزینه مناسبی برای جنگ رو در رو و سینه به سینه نیست. اما دستکم میشود با کارهایی فلج اش کرد و بهش فهماند چقدر دروغگو و ناتوان است و باید به خواست حدکثر تن بدهد.  مخالف مبارزه نیستم اما مبارزه ی که نتیجه اش از قبل مشخص است عین قماری است که میدانی در آن قرار است ببازی و باز واردش میشوی.راجع روش های مقابله و کارهایی که میتوان برای امتیاز گرفتن کرد نظرتان چیست؟

۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
Hamidoo