تنها ترین سال و ماه های عمرم را می گذراندم.بدون هیچ تماسی با دنیای بیرون .هیچ چشم داشتی به کسی یا چیز خاصی.حتی حس غریبی هم در مورد هیچ کس نبود.روزهایی که گذشت روزهای نشستن و تماش کردن بود .خواندن و تماشا کردن و شاید کمی بیشتر در خود فرو رفتن .در مورد آنچه دیده شد و خوانده شد (بعد به تفضیل در موردش می گویم).اما می خواهم سال ۸۸ را با این امید آغاز کنم که در رابطه با همه چیز و همه کس دقیق تر باشم.وقتی هر کس به خودش یک عنوان برای سال انتخاب می کند و بعد دیگران را مجاب می کند که همان را بگویند نه آنچه از قبل توی ذهن و آیین شان بوده.چرا من برای خودم (فقط و فقط برای خودم)عنوانی انتخاب نکنم.مثل سال بهتر دیدن.
با این همه می خواهم خودم باشم خود خودم من به قولی معروف این روزها نیاز به تغییر دارم اما تغییر امری اجتناب ناپذیر است شاید بهتره بگویم.چرخش یا هدایت بهتر تغییر به سمت خودم.سال ۸۷ اگر هزاران بدی داشت یک خوبی داشت ان هم اینکه یک بعد مجازی دیگر از این دنیای بعد را نشانم داد.نمی دانم و کمی بیشتر پیرم کرد.امیدوارم این بعد ها و تجربیات تا آخر عمر ادامه پیدا نکند چون که اصلا دوست ندارم تجربیات خودم را به خودم به خاک ببرم.یا اینکه مثل خیلی ها توی چند ده سالگی دست هایم را توی جیبم بکنم و بگوبم من دانای کل نا محدود هستم و همین که من می کنم درست است.شما هیچی نیستید.چرا که توی همین سالی که گذشت کم از دست آدم ها ندیدم.
جز آرزوی روزهای خوب چیزی نمانده است.