خواستند ابراهیم را بسوزانند
نسوخت
خواستند مریم را بی ابرو کنند
نشد
خواستند محمد را شبانه در خواب بکشند
نتوانستند
پس ای قادر و توانا
دستهای من کوچک منتظر اشاره ای از توست
رهایم مکن
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
یادداشت ها، داستان ها و فیلم هایی و سفرهایی که نوشته وخوانده و دیده و رفته ام.
شگفت انگیزی زندگی با آگاهی به ناپایداری اش در جرات تو شدن در شجاعت من شدن در شهامت شادی شدن در روح شوخی در شادی بی پایان خنده در قدرت تحمل درد نهفته است.