عکس را در ایام نوروز دوستی که برای بازدید از موزه "تخت فولاد" اصفهان رفته بود فرستاد. ظاهرش ساده است یک سنگ قبر ساده از سنگ خارای تیشه کوب شده. که غیر از اسم متوفی که خیلی هم قدیمی نیست نقش برجسته تصویر یک دوچرخه،خاص و منحصر بفردش کرده. بنظرم اوج ارادت و احترام به متوفی بوده است. فیلمی قدیمی از یک میخانه دار فرانسوی میدیدم که تصویر جام و تنگ شرابی روی سنگ قبرش درج کردند. در بازدید از آرامستان لهستانی های تهران مزار مادامی را دیدم که قیچی روی سنگ مزارش درج کرده بودند. مادام از پناهجویان جنگ جهانی به ایران بود که در ایران آرایشگاهی برای زنان دایر کرده بود و اتفاقا کارش هم آنقدری گرفته بود که این ویژگی و تخصص اش تا روی سنگ قبرش رفته بود. قصه این مشهدی حسین ربانی ما هم احتمالاً با دوچرخه عجین شده است. آنهم در اصفهان که شهر دوچرخه هاست. اصفهان به خاطر مسیر پرمادی و ساحل رودخانه اش ،کوچه های تنگ و پر پیچ و خم و البته اختلاف ارتفاع کم شهر (غیر از ناحیه جنوبی اش) همیشه ایده ال برای دوچرخه سواری یا موتور سواری بوده است. سوار شدن به خودرو آن هم از نوع خودروهای امروزی سدان و کراس اوور حجیم و تو خالی دردسر است. شاید به همین خاطر تاریخ اصفهان با ژیان ها و رنو5 عجین شده. بنظرم این که تعداد ژیانها در اصفهان بسیار بیشتر از تهران و مشهد و تبریز بوده دلیلش فقط مسائل مالی و اقتصادی نبوده، بنظرم پدیده کاملاً اجتماعی و فرهنگی است. الان هم راه حل ترافیک اصفهان بازگشت به دوچرخه است یا موتور برقی.
مسیرهای شرق به غرب شمال به جنوب، نزدیک ایستگاه های مترو، ترمینال تاکسی و اتوبوسها، پارک ها، اماکن تاریخی همگی می توانند جایگاه توزیع دوچرخه های اشتراکی ارزان قیمت شوند. بر خلاف تهران که بنظرم توسعه بیشتر مترو و اتوبوس تندرو راه حل اولیه است، در اصفهان اولویت اول دوچرخه است. در اطراف میدان نقش جهان که قدم میزنی هنوز تعداد زیادی کاسب پا به سن گذاشته میبینی که با دوچرخه های قدیمی سه مار ژاپنی (معروف به دوچرخه های لحاف دوزها) هر روز مسیر چند کیلومتری تا محل کار و بازگشت را با دوچرخه های خود تردد میکنند. سنشان نزدیک 70 سال است اما با آن دوچرخه های سفت بدون دنده عمری افزون بر 40 سال را در شهر تردد کرده اند. سالم تر از خودرو سوارها اند. دغدغه کمتری دارند. خیلی وقتها دوچرخهشان نه فقط وسیله ای برای تردد خودشان که برای دیگر رفقا و کاسب ها در مسیرهای کوتاه شهری است و قفل و بست نیست.
بنظرم همیشه حداقل یک راه حل در بستر شکلگیری مسئله نهان است. مهم این است که بخواهیم موضوع را حل کنیم. باور این است که جمهوری اسلامی به دنبال حل مشکل نیست. فهم موضوع هنوز برایش مشکل است چون که توزیع قدرت درست نیست. وگرنه قطعا در این همه تشکیلات عریض طویل شهری و استانی و دولتی ایده برای حل مشکل ترافیک یا آب یا هر گره دیگری به فکر یک شیر پاک خورده ای رسیده است. ولی قطعاً هیچکدامشان نصف مشهدی حسین قصه ما هم عزم و اراده ندارند که حداقل دلشان برای شهر یا کشور خودشان بتپد.
همین
پس نوشت:
غیر از توسعه دوچرخه سواری موارد زیر هم برای بازگشت اصفهان حیاتی است:
اولاً تغییر تکنولوژی فولاد مبارکه به تکنولوژی های نوین و عدم توسعه بیشترش در استان اصفهان بسیار مهم است.
دوماً توسعه بی ضابطه باغات و برداشت آب از زاینده رود در بالا دست باید متوقف شود.
چندسال پیش قبل از اینکه مترو راه بیفته توی اصفهان، روزهای سهشنبه دوتا لاین چهارباغ عباسی رو میبستن و فقط عابر پیاده و دوچرخه اجازه ورود داشتن. یه کیوسک دوچرخه هم بود که کارت ملی میگرفت و دوچرخه بهت میداد تا چندساعتی بتونی باهاش بچرخی. بعدتر خیابون رو کامل سنگفرش کردن و اسمش شد گذرفرهنگی چهارباغ؛ ولی دوچرخههای شهرداری رو جمع کردن چون امامجمعه شهر از دوچرخهسواری خانمها شاکی بود! همچنان ولی خانمها ( چه محجبه چه غیر محجبه) وسپا و دوچرخه سواری میکنن توی شهر. امامجمعه هم هنوز نپذیرفته این فرهنگ رو و داره حرص میخوره...