من سال 1385 اولین وبلاگم را باز کردم. 18ساله بودم و شوق نوشتم بیشتر از حالا بود. آنقدری انگیزه داشتم که هرازگاهی کاری که میخواستم را انجام می‌دادم. حالا آن انگیزه درونی در من کمرنگ تر شده. رویاها واقع گرایانه‌تر شده اند و زمان بیشتری به هیچکار می‌گذرانم. اما در 16 سالگی وبلاگ نویسی میخواستم اعتراف کنم هنوز هم درونیترین و  بیشترین حس و حالم وقتی است که اینجا می نویسم. روزها و ساعات زیادی می آمدم چک میکردم ببینم کسی مرا چک کرده است یا نه. کسی کامنت جدیدی گذاشته. وقتی آرشیو پست ها را نگاه میکنم میبینم با اینکه تعدادشان برای این مدت واقعا ناچیز است اما هر کدام حس درونی ام در آن روزهای نوشتن بوده است. این وبلاگ نوشتن و البته یک دفتر پراکنده نویسی است که آن هم نزدیک بیست سال قدمت دارد این دوتا عجیب دگرگونم میکند. وقتی می‌بینم خواسته‌ای سالها در من بوده و انجام نشده. یا کارهایی که حتی کمتر خواسته‌ام رخ داده است. حس غریبی بهم می‌دهد. هیچ وقت هم نتوانستم یا نخواستم ارزشیابی کنم. چون معلم خوبی برای تصحیح برگه امتحانی خودم نیستم. ولی بعید میدانم مصحح دیگری هم بیایید نمره خوبی بهم بدهد.در نتیجه فقط خواندم و دسته بندی کردم و با امروزم مقایسه کردم.

 بگذریم القصه اینکه شما هم اگر دفتر ثبت وقایع، وبلاگ، وبسایت یا کانالی دارید که در آن می‌نویسید (تاکیدم بر نوشتن است نه فقط عکس و موزیک و مدیا) و عمرش بالای پنج سال است بروید گاهی ورقی بزنید. نگاهی بهش بیاندازید حساب کار بهتر دستتان می آید. دغدغه هایتان، دلمشغولی ها و اضطراب هایتان را  بهتر میتوانید درک و دسته بندی کنید.