بی اعتنا به گرمای روزگار
دامن کوهی درستکار
فریاد برآوردم
که چرا میگذرد روزها بر بطالت ام
پاسخ آمد سریع زسوی کوه :
بر بطالتممممم
بطالت اممم
به طا لت اممم
به ط آلت اممممم
آل ت اممممم...
بی اعتنا به گرمای روزگار
دامن کوهی درستکار
فریاد برآوردم
که چرا میگذرد روزها بر بطالت ام
پاسخ آمد سریع زسوی کوه :
بر بطالتممممم
بطالت اممم
به طا لت اممم
به ط آلت اممممم
آل ت اممممم...
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.