ادیب و سخن ور نیستم و حتی بلد نیستم مثل سخنرانان انگیزشی یا معلمان با کیفیت دسته بندی های درستی از مطالب ارائه کنم. اما حسب اتفاقاتی که در ماه های اخیر برایم افتاد به چند راه حل عملی جهت عبور از بحران و زنده ماندن در ایران یافتم.
1- به اخبار گوش نکنید.چون اگر اخبار عمومی قرار بود پیش بینی چیزی را با خود داشته باشد قطعا هیچکسی از نظر اقتصادی دچار شکست نمیشد. پس اخبار خیلی واپس گراست و رخدادهای گذشته را بیان میکند. عمده اخبار این روزهای کشور ما هم اخبار خوبی نیست و فقط حال شما را خراب میکند.
2- تحلیل گر باشید. عمیق تر فکر کنید و به اینکه پسر عمه و دختر خاله و همکارام فلان چیز را گفت بی توجه باشید. اینکه در اوضاع بد اقتصادی عمده سرمایه ها به سمت ارز و طلا میرود یعنی مردم راه های سرمایه گذاری مدرن تر را نمیدانند. البته عده ای میدانند و دم بر نمی آورند. در چنین شرایطی اگر بتوانید تحلیل کنید و یاد بگیرید چطور سرمایه خود را مدیریت کنید حداقل از بی ارزش شدن پول ملی کمتر ضربه میخورید.
3-عملگرا باشید. یک مثالی هست از مقایسه تاجری که در مواقع گرانی کالایش را نمیفروشد تا گران تر شود و تجاری که با وضعت مشابه کالایش را به شکل پله کانی و شناور تغییر قیمت میدهد و عرضه میکند. به شکل غیر قابل باوری کسی که در همه شرایط به روز بوده سود بیشتری کرده بود. پس منتظر نمانید فعالیت کنید. آن وقت دیگر حسرت و ای کاش کمتری برایتان باقی میماند.
3- ملول نباشید. تصور خستگی شما را خسته تر میکند. دوستی دارم که سه ماه است هر وقت بهش زنگ میزنم از وضعیت ارز و اقتصاد شکایت میکند. مجموع دارایی اش 1000 دلار هم نیست و بعداز فارغ التحصلی از دانشگاه به مدت غریب 9 سال کار ثابتی نداشته است. شبها توی اینترنت میچرخد و روزها خواب است. وقتی که ازش پرسیدم خب تو که کاری به کار ارز و اقتصاد نداشتی چه فرقی به حالت میکند میگوید اگر اینطور نشده بود الان داشتم اروپا میچرخیدم. حاضرم شرط ببندم اگر اوضاع ارزی همان اوضاع بهمن 96 بود با بلیت تک سفره تا شاه عبدالعظیم هم نرفته بود.
4-به راحتی عبور نکنید. فرصتها در ایران مثل موش چابک و فراری اند باید با دقت و سماجت یک گربه بهشان پیله کنید تا به چنگ بیاوردیشان، اگر میخواهید اره تان را تیز کنید یا کرم بگذارید سر قلابتان یا هر چیزی که در سخنرانی میگویند. اما به راحتی رد نشوید.
5- علاقمندی تان را اولویت بندی کنید. خودم رامیگویم هم دوست دارم مدیر فلان شرکت باشم، هم پایان نامه ام را جمع و جور کنم هم خارج از کشور دکترا بخوانم هم سفرهای آنچنانی بروم، در نواختن تار به درجه استادی برسم ، کگارد و نیچه و برشت بخوانم و نمایشنامه هایم بلا انقطاع روی صحنه باشد و الخ... ولی وجدانی و منطقی نمیشود همه اینکارها را به یک باره وبعضی انها را تا اخر عمر انجام داد. پس یک اولویت منطقی برایشان قائل باشید باشد که به همه شان برسید.
6-ایده آل گرایی نسبی است. اینکه من یقینا فلان آدم را میخواهم که در زندگی ام باشد،یا فلان لباس و فلان خانه و فلان .ووفلان... همه نشان از ایده آلیست بودن شما دارد. ایده آل گرایی اصلا بد نیست ، بسیاری از سازمانها ادم های ایده آل گرا را در پست هایی کیفی و تضمین کیفیت میگمارند که موجب بهبود کیفیت کالا و ارزش برند خود شوند. اما آنچه همواره از دید ایده آل گرایان دور است نسبی بودن زندگی است. باور کردنی نیست که من هر روز زنی را میدیدم که در خانههای مردم کار میکرد و به سختی پول در می اورد اما حاضر بود برای رفتن به سفری زیارتی یا هزینه کافی شاپ رفتن پسر و دوست دختر پسرش پول پرداخت کند. یعنی یکجور دو جلوه مختلف از ادمی را دیدم که بر سر هزار تومان داشت با صاحبخانه میجنگید و. به راحتی چند میلیون برای رفتن به سفر هزینه کرد.هرگز هم نتوانستم دلیل درستی برای کارش پیدا کنم.
اما گذشته از آن زندگی با شما یا بدون شما برقرار و جاری است. متد انتخاب شده برای زندگی شما هم متعلق به خودتان هست و کسی قرار نیست مثل شما زندگی کند. پس اگر از نظر اخلاقی و درونی از خودتان و آینده راضی هی
7-پناه گاه خود را بیابید. برای حال بدی های خود مکان یا موزیک یا خوراکی مشخص تعریف کنید. هرچیزی که اندکی حالتان را خوب کند.اگر دیدن کسی حالتان را خوب میکند بهش سر بزنید.
از پس این راهها شاید بتوانید کمی حال خودتان را خوب کنید. اینها راه حل نیستند راههایی است که کمتر رنج ببرید.