پاره یکم:
خاطره بازی ذات هر آدم وسواسی و عمیقی است. اینکه ریز بین باشی و یکایک تصاویری را که دیده ای یادت مانده باشد. فضا و حال و هوای آن روز توی ذهنت باشد و آن حس دایما با رزونانس های مختلف برایت تکرار شود.
خانه نشین بودم و صورت سوخته . مدرسه تعطیل بود و باید میماندم تا خوب شوم و اتفاق جدید حضور کامپیوتر در خانه مان بود.کامپیوتری که به قیمت پیکان دولوکس سبز رنگ بابا تمام شده بود و نوی نو بودن قطعات الکترونیکی اش بوی زخم خورده و سوخته اتاق را عوض میکرد.
دوم راهنمایی بودم و از کامپیوتر فقط به قدر روشن و shut down کردنش را یاد گرفته بودم. بهزاد یک عالمه آهنگ بهم داد و پسر عمه بابا که آن زمان دانش آموخته کامپیوتر بود و بنظر ما فرقی با یک موجود از مریخ امده نداشت آمد و ویندوز برایمان نصب کرد. ویندوز 98. بعد پارتیشن بندی ها را انجام داد و بیست گیگ حافظه را به چهار بخش مساوی تقسیم کرد. یکی برای ویندوز و نرم افزار ها یکی برای سعید یکی برای وحید و یکی هم باری من.
Need For Speed 2 نصب کرده بودم آهنگ گوگوش پلی میکردم ... و وقتی گوگوش داشت فریاد میزد "خدایا،خدایا،کویرم کویرم" من داشتم توی جاده های کویری یا سبز و زرد میراندم و دل به جاده میدادم.مک لارن مشکی را انتخاب میکردم و بعد از شستشو و کندن پوشت های سوخته صورتم که با عر و اشک همراه بود. با صورتی به شکل ارواح پنجشنبه ها جلوی مانیتور می نشستم تا اینکه یک روز بین آهنگ هایی که JET AUDIO پلی میکرد صدای دیگری شنیدم. صدای پیر و خش دار که شکل ترک خوردگی کف پای بی جوراب مادرجون بود.صدای آروم که اوج میگرفت و همه شگفتی را یکجا برایم داشت.
بعدها که به مدرسه برگشتم فرزاد هم داشت قمیشی گوش میداد. با تیغ مداد تراش تمام ترانه را روی نیمکت چوبی به خط خودش کنده کاری کرده بود. کنار "یاور همیشه مومن" دارویوش و "شب زده "ابی ما یک سرود ملی جدید هم داشتیم.
پاره دوم:
از کوالالامپور برام عکس فرستاد از بار بزرگ و پر مشتری اش. از دیجی مستر و قر قمبیل های آن ور آبی اش و درست آن پشت روی دیوار بارش یک تکه چوب یک رویه کثیف و چرکمرد کلاس دو/چهار به خط خودش روی دیوار چسابنده که در تاریک و روشن چرخان بار اش یک خط خواندنی داشت
"میرسه روزی که دیگه قعر دریا میشه خونم / اما تو دریای عشقت باز یه گوشه ای... می مونم"