در آستانه سی سالگی هنوز رویایی در سر دارم که کله ام به حال انفجار میرساند گاهی قبل خواب رویا بافی میکنم گاهی هنگام راه رفت با خودم از رویاهایم حرف میزنم و بعضی وقتها خیال را قاطی کارهایم میکنم و معجون های عجیب و غریب می سازم. اینکه چقدر ریسک پذیریم همه به درصدی از رویاپردازیمان ربط پیدا میکند. اما اینکه رویایی که ساختیم چقدر عملی و انجام شدنی است همه اش به جدیت و جَنم خودمان ربط پیدا میکند. بنظرم هر وقت بتوانیم رویاهای بزرگ بپروارنم، به همان اندازه توانستم راه رسیدم برای رسیدن بهشان را هم پیدا کنم.
سالها پیش که شاگرد مدرسه قدیر بودم بهمان از مادری میگفت که پسرخردسالش را برای داشتن آینده درخشان پیش اینشتین بردهب ود و ازش اینشتین پرسیده بود چکار کنم پسرم مثل تو شود. اینشتین یحتمل کمی به بچه و مادرش نیگاه کرده و دست آخر گفته بود برو برایش قصه های جن و پری بخوان. منظور قدیر از بیان همچین خاطره ای تبلیغ همین وجه رویا ردازی بوده است.
بارها شده خودم چیزهایی را در خواب یا رویا دیده ام که عینا به همان رسیده ام .حتی در جزییات هم مشابه هم بوده اند. خیلی این عینیت را قضا و قدری نمیدانم . یه چیزی پشتش هست.
این روزها دارم به رویاهایم و به اتفاق های افتاده فکر میکنم. به اینکه هرچقدر سعی کنی به تحقق اش فکر کنی همان میشود. همه اتفاق های خوبی که منتظرش بودم رسید با کمی تاخیر رسید،اما رسید.