نمیدانم شما هم درگیرش هستید یا نه ، آدم شش ماه شش ماه نمینشیند چهار خط کتاب بخواند یا فیلمی ببیند یا تیاتر برود .بعد درست نزدیک امتحاناتی که توی طول ترم هیچ کاریبرایش نکرده میرسد. همزمان نویسنده و نقاش و عکاس و منتقد سینما و کارشناس تیاتر و مجسمه ساز میشود. ویر آدم میگیرد همه اینها را انجام دهد.
مدتها بود دنبال تیاتری میگشتم تا روزهای سرد و کوتاه را با دیدن تیاتری سر کنم دست آخر سر خوش از دیدن تیاتر توی پیاده راههای خلوت مرکز شهر قدم بزنم و به خودم، به تیاتر به ادامه راه فکر کنم. امروز که کارخانه به خاطر قطعی برق تعطیل شد و حواس و حوصله خانه ماندن و کار دیگر نبود، رفتم. پیشنهاد «موسیو ابراهیم» را از دوستی شنیده بودم. ولی میدانستم اخرین اجراهایش است و دارد تمام میشود. شانسی بلیتی جور شد و رفتم و نشستم. با آن یش زمینه که از امانوءل اشمیت داشتم یک بار دیگر از کوشک جلالی و کارش لذت بردم. برای بار چندم برایم محرز شد تیاتر به متن زنده است و بازیگرانی که زندگی کنند. رضا مولایی را خب میشناختم راستش به خاطر شباهتش به جک نیکلسون دنبالش میکردم اما دیدن موسیو ابراهیم برایم ثابت کرد که بازیگر توانمندی است. اشکان خطیبی هم پیشتر توی «خدای کشتار» دیده بودم و میشناختم که پر انرژی و کم اشتباه است.
قصه تیاتر قصه آشنایی یه پسر نوجوان یهودی و سر خورده با پیرمرد مسلمان و عاشق زندگی است . پیرمردی است که پسر یهودی کنارش احساس آرامش میکند و تجربیات جدید پیدا میکند.
"شعور تو در وجود توست و وجود تو میتواند بسیار عمیق فکر کند."
اینکه اشمیت دکتری فلسفه داشته و گل های معرفت و خرده جنایات زن و شوهری را نوشته همیشه برایم تصور یک ادم شعار زده و نوشتن یک قصه تمام اخلاقی بود. تیاتر و خواندن ان کتاب بل کل نظرم را عوض کرد. اشمیت فقط آدم ها را ، آدم های واقعی را در جای درست قرار داده ، تضاد را نشان داده .
از دیدن تیاتر نه خیلی راضی ام نه ناراحت . بنظرم کاری بود که ارزش دیدن داشت هرچند آنقدر توی فکر نبرد و درگیرم نکرد. اما برای من خواب زده و دور افتاده فرصت دوباره بود و کمی قدم زدن و فکر کردن در خلوت ترین آخر هفته تهران.
البته چند سال پ=چند تایی تئاتر دیدم ولی فکر میکنم تئاترهای شهر ما مث تهران قوی نباشن.
چند تا غلط تایپی داشت متن تون:
حواس و حوصله ی خانه ماندن رو نفهمیدم....
با آن یش پیش> با آن پیش زمینه