دوسال پیش بود، یقین جوان تر بودم بیشتر مو داشتم و لاغر تر بودم. کت و شلوار از گراد خریده بودم با آستر یاسی که بوی خوب میداد. دو روز تمام از شش صبح تا ده شب از شمال شرقی تهران تا شمال غربی میرفتم. گریمور ، مصطفی مستور میخواند و در کف صدا بردار بود. صدا بردار پسر تپل و تنبل و خسته ای بود . آنقدر توی میکروفن سرفه و عطسه کردیم که گمانم کر شده بود.
کارگردان روزی سه پاکت سیگار کشیده بود و یک دسته مویش سفید شد تا ما بازیگر شویم. دکور سازها و آن خانم شلوار سنبادی که طراح دکور بود و بسیار حرفش برو داشت ،با ما مهربان بود. لباس رضا را پر سوزن کرده بود که درست توی تنش بشیند. به من میگفت صاف وایسا. میگفت خم شو یقه ات بازه بعد که سوزن از لبش میگرفت میزد به یقه میگفت:" میزاشتن یه کروات میزدی ماه میشدی". فیلمبردار داشت خودش را میکشت بس که ما زمان بندی اش را به هم میزدیم. هر نوبت که ما خوب میگفتیم فیلمبردار گند میزد و هر بار دوربین درست و دقیق حرکت میکرد ما تپق میزدیم و متن یادمان میرفت.
حالا که دوسال گذشته هر بار آن کلیپ چند دقیقه ای را می بینم دلم برای آن روزها و آن نهار های سرپایی و یخ ، چای و عطر و آن تجربه که هیچوقت فکر هم نمیکردم پیش بیایید تنگ می شود.
گمانم کارکردن در سال های آتی خیلیشبیه این فیلم تبلیغاتی است .الان شاید انسان های همه کاره بیشتر خواهان داشته باشند. مسئله اصلی این است که کشور ما پر کار نکرده است. پر از فضای بکر با جای کار فراوان . منتهی وقتی هنوز نمیتوانیم با هم تعامل کنیم. خب معلومه که بی کار می مانیم. مهندس همیشه میگفت ایران کشور جایگاه های خالی و آدم های بیکاره. درست فهمیده بود که قبل از تخصص اینجا ارتباط درست است که جواب میدهد. ارتباط درست منظورم نه رفاقت های چشم کور کن که بدی و خطاها را نبیند است و نه آنقدر خشک و کج اخلاق که دائم در گیر شود. باید بشود بین همین این عوامل هماهنگی ایجاد کرد. باید مثل مدیر تولید آن کلیپ تبلیغاتی صبور بود، سنگ زیر آسیا و به هدف فکر کرد. باید بتوان با آدمها ارتباط برقرار کرد.
حاصل همه اینها میشود کار. به خط کش خوب و بدش فعلا کاری ندارم. اما حالا فهمیده ام مدیری که بتواند بین جزیره های کاری پل بزند مدیر موفق است. اگر بتواند پل بزند و سپاسگزار عوامل تحت امرش هم باشد میشود مدیر خواستنی، اگر پل زد، تشکر کرد و رده های بالاتر از خودش را هم متقاعد کرد میشود مدیر ماندنی.
الان فقط اینها را میدانم. شاید بعدها خیلی چیزها عوض شود. شاید.
+ عنوان بخشی از دیالوگ فیلم قیصر ساخته مسعود کیمیایی- محصول 1348
+ ویدیو آماده شده را میتوانید از اینجا ببینید.