هیچوقت پست
هایم را منظم ننوشته ام نه آن وقت که توی پرشین بلاگ می نوشتم
نه بعدها که در بلاگفا می نوشتم و نه حتی حالا که قصد دارم در وردپرس
بنویسم. بنظرم منظم نویسی ها کار خوبی است اما یک جورهایی درگیر نوعی
بلاهت خوب هم هست که هیچ وقت دست به گریبانش نبودم.همه
مفاهیم و باورها و نقد ها را هم قبول دارم ، حداقل در موردشان
موضعی نمی گیرم و رگ گردن باد نمی دهم. همیشه سعی کردم هیچ کاری را به
اجبار انجام ندهم . چرا که هر وقت بل اجبار
کاری را انجام دادم گندش در آمده است .روزهای گرم تیرماه سال 90 را که
آبستن حوادثی چون چند مورد کودک آزاری در فارس و تهران و ورامین و
تجاوز به چند دختر و زن در اصفهان و کاشمر و بالا آمدن گندکاری فدراسیون
فوتبال در حذف تیم امیداست، روزهایی که چند هزار نفر از مردم
سوریه از کج سلیقگی و بی شرفی بشار اسد به ستوه آمده اند برای حفاظت از جان
و مالشان فرار به ترکیه و لبنان را بر قرار ترجبح داده اند،روزهایی که
میزان تابش پرتوهای UV در هوای تهران از مرزعدد 12 معیار خودش گذشته و6 برابر حد مجاز شده
و سواحل دریای خزر در سال 90 بیشتر از یک صد غرق شده را به خود دیده است ،روزهایی
که نه هزار شکایت از دولت طی سه ماه از دولت شده است،روزهایی که کسی که
دوستش ندارم هنوز لبخند کج می زند و پسر کوچکش که همسن من است
هم زن گرفته و سیاوش قمیشی هنوز آهنگ می خواند و مسعود کیمایی
هنوز فیلم می سازد و وودی آلن هنوز نابغه ترین فردی است که می شناسم و
ابراهیم نبوی توی بروکسل کنگر توی حلقش ریخته اند و بازهم شیرین
است،روزهایی که جدول خیابان را عوض می کنند و هر 15 دقیقه یک بار یکی شان برای
شاشیدن،آب یا چای زنگ می زند و از پشت آیفون داد می زند و حاج آقا خطابم می
کند.روزهایی که آسفالت اتوبان قم تف دیده است و روباهی که در در جاده ماستر-
واشقان دیدم پهن زمین شده و سر و صورتش زیر لاستیک ، چرخ شده بود و تنها
نشان جاودانگی اش دمی بود که پف داشت، روزهایی که بی شمار رخوت انگیز است
.این روزها را با این امید آغاز می کنم که به همه آن چیزهایی که فکرشان را
می کنم به آن چیزها که رویا را واژه مناسبی برای خطاب قرار دادشان نمی دانم
برسم.والسلام
* تیتر صد در صد دزدی است.
* راستی خمینی شهر قبل از انقلاب اسمش چی بوده؟ اصلا قبل از انقلاب جایی به شکل این منطقه بوده؟