حق دوستی را تمام کرد و مارا با خودش برد کنسرت. کنسرت شب های جز اتفاقی است که سازباز با کمک مالی هاکوپیان برگزار کرد. چهارمین دوره در چهار شب و با اجراء هشت گروه در فرهنگسرای نیاوران برگزار شد. بلیت ما برای شب اول بود زودتر از موعد اجرا رسیدیم و عین قحطی زده ها توی محوطه نیاوران با یادی از کامران دیبا ول گشتیم و حرف زدیم و بعدمری_های خود را نوشیدن چای داغ به یک سرطان ناقابل دعوت کردیم و یکباره کنده شدیم. از این جهان رفتیم و یک ایتالیایی مو فرفری با لهجه قشنگ و بیان انگلیسی ضایع اش مارا به هزار توی jazz دعوت کرد. سازش را دست گرفت و انچه از jazz در ایتالیا و امریکای جنوبی و افریقا میدانست اجرا کرد. حقیقتش من فریفته شکل و قیافه و خارجی بودن هایشان نشدم فقط از اخرین اجرایشان لذت بردم . جاندار بود و با آن تعریف ذهنی ام از جاز متناسب تر.
برق ها روشن شد ادمها توی ان صندلی های باریک و معذب همدیگر را لگدمال کردند و برای تنفس ده دقیقه ای زا سالن بیرون رفتند. پسر کچل قد بلند مودبی امد جزوه هایی بهمان فرما زد. نه یا ده تا ترانه انگلیسی بود. سردار سرمست بود. میشناختش. از آن بچه های مرفه لوس بنظر میرسید که بخاطر اختلاف رنگ پلیور و شلوار عنبه ای رنگش قهر میکنند و میروند توی اتاق خودشان را حبس میکنند.
آدمها برگشتند به سالن برقها خاموش شد . اینجور وقتها شبه آدمهای جامانده گوش و کنار سالن وول میخورد. یه نقطه نور روی پیانو 88 شستی افتاد. همان پسر خیلی جدی و مصمم پرید پشت پیانو با حالتی که تنها وجه مشترکش با ده دقیقه قبل فقط قد بلندش بود. پیانو زد. پیانو زد و زد و مارا عجیب تر از آن آلیس موفرفری به سرزمین ناشناخته Jazz برد. بهمان گفت که امشب کارهای cole porter را مینوازد. به زعم خودش از بزرگان موسیقی jazz بود و دست آخر بهمان گفت چون خواننده نداشتیم و احتمالا ساکسیفون هم نتوانستند بیاورند. همآن جزوه چند صفحه ای را چاپ کردم که کمی این بی نمکی اجباری را مرتفع کرده باشم.
غیر از یکی دو نوبت که گروه سوتی داد که من هم فهمیدمش مشکل دیگری نداشت. نقط قوت گروه، پیانو زدن سردار بود. خیلی جدی و با تمرکز پیانو میزد. حواسش به کارش بود و اسیر جور سالن نبود.
وسط چند اجرا چشم هایم را بستم و از زمین اندکی کنده شدم. توی یک سال گذشته فقط یکبار دیگر این حس را تجربه کرده بودم.
اجرا تمام شد. دوست داشتم یک کار دیگر بشنوم یا حتی کار اخر را یکبار دیگر تکرار کنند اما گویا به موقع رسیدن به خانه بر شنیدن یک کار دیگراولویت داشت. این شد که خیلی از حضار سالن را ترک کردند. از شب ام راضی بودم. توی این ایام پر دردی غنیمت است. نمیدانم چرا فکر کرده بودم jazzدوست دارم. من چندسالی است که ایرانی گوش میکنم شاید بخاطر این است که دارم پیر میشوم اما از انتخابش راضی بودم. اتفاقی که بهش نیاز داشتم و ذخیره اش میکنم تا چند روز و هفته ذره ذره خوشی اش را مصرف کنم.