دانشجو که بودم یک جایی توی مصاحبه ای دیدم که مجری دارد به بازیگر فشار می آورد . جوری که انگار بخواهد اغراق بگیرد که اعلان برائت کند از سینمای پیش از انقلاب و نوای ایرج و کرشمه ها مردانه ملک مطیعی و تیپ جذاب فردین .
بازیگر تحمل کرده بود. از نوع نگاهش پیدا بود که دارد فکر میکند. گذاشت تمام انرژی اش مثل فنر جمع شود تا یکباره رها کند. در کمال متانت گفت آنها هرچه بودند ، چه فاخر ، چه مبتذل سطله فیلم هندی را از سالن های ایران ورچیدند. تقدیر آنها و کمالشان رسیدن به این خود ساختگی بود بعد رها کردن بند وبارها و رسیدن به عمیق سینما. آخرین فیلم فردین را هم مثال زد. بعد که توانست حسابی از شرمندگی مجری دربیایید یک جمله پایانی گفت و مجری را رسما شست و روی بند رخت پهن کرد.
آن روز آن دیالوگ ترغیبم کرد سری به آن سینمای پیش از انقلاب 57 بزنم. از "دختر لر" تا "گاو" و "گوزن ها" و در "امتداد شب" را مرور کنم، از دهه 40 و 50 کشورم هم بیشتر بدانم. از آدمهایی که با آن نگاه ایستاند و ساختند و ایدولوژی شدند.
سه روز پیش خبر در گذشت دنیا فنی زاده که آمد . بی هوا یاد پدرش پرویز فنی زاده افتادم بازی قدرتمندی اش در رگبار و بعد دایی جان ناپلئون . حاصل کار ایرج پزشک زاد در مقام نویسنده ، ناصر تقوایی کارگردان و پرویز فنی زاده ، مش قاسم.
آن سریال یک دوجین شخصیت داشت. بازی سعید کنگرانی و محمدعلی کشاورز هم دلنشین است اما تنها شخصیتی که حتی از نقش دایی بهتر درآمده فقط و فقط مش قاسم است . با همه تکه کلام ها و لهجه و ادا و کیفیت بازیگری اش.
مدت مرور آن فیلم ها بازی دو بازیگر به شدت به چشم می آمد اولی فنی زاده مردی با چشم های نافذ و میمیک صورت عالی و حرکات خوب بدن و دومی پرویز سیاح مرد همه فن حریف که سالها از هم نسلانش جلوتر بازی میکرد. سیاح کماکان در قید حیات است و در خارج کشور زندگی میگذارند اما فنی زاده خیلی زود و در 12 سالگی دنیا به علت بیماری کزاز در گذشت . تا همیشه حسرت نبودن بازیگر قدرتمندی مثل او در حسرت ما و نبودن پدر بر سر دنیا و خانواده فنی زاده بماند.
این پست را به احترام او و دختر گرانقدرش که خاطر همیشه زنده کودکان دهه شصت و هفتاد است نوشتم
. تقدیم به او و همه غربتی که دارد در عین قرابت اش به زندگی و خویشتن.