شعرش از دیوار نوشته مدرسه راهنمایی شروع شد. آنجا درست پشت لوله های 2 اینچی که دروازه زمین فوتبال مدرسه ما بود توی یک کادر مستطیلی نوشته شده بود"درخت تو گر بار دانش بگیرد/به زیرآوری چرخ نیلوفری را ." و همیشه موقع پنالتی زدن باید توپ را درست سمت چرخ نیلوفری شوت میکردی ، رد خور نداشت . گل می¬شد.
بعد ها یک شعر ازش توی کتاب درسی مان آمد که حفظ کردنش اجباری بود و بعد دیگر آن گوشه دنج کتابخانه کانون که برای مربیان کتاب نگهداری میکرد دیوان اشعارش را داشت. از مناظره هیچ نمیدانستم. خیلی هم در بند فرق قصیده و غزل نبودم. میخواندم. چون احساس خوبی میداد می خواندم. واژه ها وزن داشتند و قشنگ کنار هم چیده شده بودند. پروین را دوست میداشتم. یک عکس هم بیشتر ازش نبود که شبیه عکس دیپلم ماشین نویس مادرم بود. با روسری که ریز چانه گره خورده بود . محکم و جدی و بسیار شیک.
خیلی از بیوگرافی و حال روزش نمیدانستم همینقدر میدانستم که جوان مرگ شده و حصبه امانش را بریده. یاد گرفتم بیشتر و بیشتر بخوانم.
پروین کتابداری کرده و بیشتر از هرکسی ارامش حتی توی مجمسه اش موج میزند.
اسفند و فروردین امسال که سالمرگو سالروز تولدش بود. بسیار یادش کردم و بسیار ازش خواندنم .