بیضایی در اولین سال مهاجرت اش مصاحبه ای کرده بود و از وضعیت فرهنگی انتقاداتی داشت که بخشی از آن در مورد سالن های تئاتر و اقبال مخاطبان بود. توی آن مصاحبه گفته بود مجموعه تئاتر شهر که ساخت و افتخار آن نیز برای دوره و حکومت و آدم های دیگری است در زمان خودش گام بلندی بوده نمونه دیگری بعد انقلاب وجود ندارد.گفته بود همین میراث قدیمی هم از خطر آدمهای شهرت طلب مصون نمانده و یک بخشش را شهرداری سوراخ کنده ،بخشی را  مترو چاله کرده و مملو از آدمهای سیگاری و اوبی های هراسان است و توی توالت هایش مملو از شماره و کثافت است.البته این بخش آخر را خودم اضافه کردم و بیضایی چیزی در موردش نگفته بود.
 یک سخنرانی هم از ترانه یلدا نشستم و گوش دادم که با اینکه پراکنده و  از هر دری گفت ولی انتقادش به این وضع سوراخکاری و زیر گذر ولیعصر دلچسب و شنیدنی بود. واقعا سر گیجه آور و عجیب و غریب است. خصوصا برای سالمندان و نابلدان و مهمانان خارجی اصلا قابل درک و فهم نیست 10-12 تا خروجی شلوغ و خفه که وسط اش ترشی لیته و شرت نخی و سوتین اسنفجی هم میفروشن. 
همه اینها را گفتم تا بگم که سیر پس رفتنمان به کجا میخواهد برسد توی تاریکی تالار چهارسو تئاتر شهر نشسته بودم منتظر که تئاتر شروع شود و فکر میکردم چقدر هوا خفه است بعد یادم آمد که خواب دیده بودم که گیر افتاده ام توی چهارسو  و سالن را یک بازیگر پاک دست با چراغ گرد سوز اشتباها به آتش کشیده بود پرده  پارچه ای الو گرفته بود و صندلی های تاشو با روکش ماهوت که بوی شاش حبس شده در کلیه می دهند اتش گرفته بود. دود صحنه را پر کرده بود و جیغ و ویغ ها به راه بود. توی خوابم  توی ردیف آخر داشتم دست و پا میزدم از سالن نور که گشت  ردیف اخر و  ته سالن است بزنم بیرون اما نمیشد. شیشه ده میل نشکن قاب کرده بودند و آنطرف شیشه طرف سعی میکرد حالی ام کند حس نوع دوستی داشته باشم و به بچه ها کمک کنم. 
توی دلم داشتم  بهش فاک میدادم که مزلف خان ، بچه ای که توی این ساعت شب می آید تئاتر ببیند آن هم توی همچین سالن دهشتناکی بچه نیست  خودش یک پا  جانور است. او باید مراقب ما باشد. 
خلاصه اینکه خوابم با  داد و بیداد و جیغ های خفه  منقطع شد و مادرم  بهم گفت  اشتی خواب میدیدی و یک لیوان آب خنک دستم داد.



اما واقعا سالن های نمایش از همین سالن های قشقایی و سایه و چهار سو گرفته تا مولوی و پالیز و باران و خانه نمایش اگر آتش بگیرند چه بلایی قرار است سر مخاطبان تئاتر بیایید؟
آیا تماشگر فهمیم که ژاله علو اول نمایش ها آنها را به تقوای الهی و خاموش نگاه داشتن تلفن همراه توصیه میکند فقط در همین حد سرمایه تئاتر هستند که بیایند و جیب سالن داران را پر کنند؟
فکر میکنم باید کمی مطالبه گر باشیم. شاید توی کشور جهان اول بودیم آنقدر تبصره و نظام مهندس و الخ وجود داشت که اجازه کار به همچین سوراخ موش هایی به عنوان سالن تئاتر ندهند اما توی کشور ما این چیزها را تا قبل رخ داد شوخی تلقی میکنند. و باور دارند تا  بچه گریه نکند بهش شیر نمی دهند.