جمعه ای که گذشت بالاخره سریال #unorthodox را تمام کردم. حقیقت از سریال بدم هم نیامد. خلاصه بخواهم بگویم جوری که اسپویل هم نشود سریال در مورد فرار از زندگی تحت سایه شدید ایدولوژی دینی است. آنچه بیشتر از همه نظرم را جلب کرد شیوه روایی سریال بود. خط روایت داستان و سیر اتفاقات در کمتر از یک هفته اتفاق می افتد اما فلاش بکها و تداعی های ذهنی کاراکتر اصلی چنان دقیق با جزئیات و به موقع است که عقبه شخصیت و آنچه بر او رفته کامل بیان میشود. اما دو نکته در مورد امتیاز بالای سریال دارم که بنظرم به اندازه امتیازش خوب نیست.اول اینکه شاید برای جوامع غربی که در قرن 19 میلادی مذهب و حکومت مذهبی را بوسیدند و گذاشتند سر طاقچه کلیسا تا یکشنبه ها بهش رجوع کنند این اتفاق عجیب و خارق العاده و دیدنی باشد. ولی برای نصف دنیا که عمارت های اسلامی و استبدادی و خشونت بی حد و حساب دینی را هنوز دارند تجربه میکنند. این اتفاقات چیز عجیبی نیست. کاراکتر اصلی این سریال حداقل سواد داشت. با نفوذ پدر بزرگش توانسته بود مخفیانه نوازندگی پیانو آموزش ببینید به واسطه مادرش تابعیت مضاعف کشور آلمان را داشت. این با آن دختری که تحت سلطه طالبان یا بوکو حرام است که نه پول دارد نه نفوذ نه تابعیت دیگری، زمین تا آسمان فرق میکند. دوم اینکه بنظرم سازندگان و پخش کنندگان فیلم به نوعی هم در تبلیغ یهودیت هم در تقبیح افراطی گری کوشیدند و اتفاقا موفق هم بودند.اگر شما هم مثل من نمیدانید فرقه حریدی یهودیت چه فرقه ای است یا آیین و مناسک آن آشنایی ندارید این سریال خیلی جمع و جور و مختصر قشنگی هایش را نشان میدهد یک کمی تقبیح هم میکند و در نهایت با پایان بندی که مشابه پایان بندی های صدا و سیما است نشان میدهد متحجرین آنقدر هم بی منطق و سفت و سخت نیستند.