تا بیش تر مه گرفته باشد یکشنبه ام
کنار خرمن گیسوانش
بی تاب آغوش امن دستهایش
و همه کاج های خاک گرفته شهرم
تا تیر بکشد قفسه سینه ام،
تا تیر بکُشد این تن نیمه جان را
تا تیر باشد سیگار پدر عبوس اش
با تاول لبهای تف زده اش
بوسه ای شود
کونه ی خیار
روی لبهایم
شاید کسی باور کند
که دوستش می¬دارم