تا روشنایی بنویس.

پندهای سورائو

نویسنده : فرانتس کافکا مترجم : گیتا گرکانی تاریخ چاپ : 1387 قطع : رقعی تعداد صفحات: 144 نوع صحافی : سخت زبان اصلی : انگلیسی زبان کتاب : فارسی شابک : 978-964-175-018-5 وضعیت : موجود  در جهان آلمانی‌زبان شاید تنها رقیب کافکا در بیان جملات قصار، فردریش نیچه فیلسوف بزرگ آلمانی، باشد.کافکا که آثارش بعد از مرگش توسط دوست نزدیکش، ماکس برود، به چاپ رسید در کتاب پندهای سورائو اندیشه‌های پیچیده و دشوار فلسفی خود را در ظرف جملات کوتاه که گاه از فرط ایجاز بسیار مجرد و دشوارفهم می‌شود به دست داده.ژیل دلوز فیلسوف بزرگ فرانسوی درباره‌ی کتاب پندهای سورائو چنین می‌گوید: «برای شناخت دقیق کافکا هرچند مطالعه‌ی آثار مهم او از جمله قصر، محاکمه و مسخ لازم به نظر می‌رسد، خوانش جملات قصار و کتاب پندهای سورائو کلید مهمی برای شناخت این نویسنده‌ی پیچیده است.»آثار فرانتس کافکا از سال‌های دهه‌ی چهل خورشیدی تا امروز به‌طور مرتب به فارسی ترجمه و منتشر شده. اما نکته‌ی جالب اینجاست که کتاب بسیار معتبر پندهای سورائو تا امروز  به فارسی منتشر نشده و از این رو انتشار این کتاب فرصت درخشانی برای دوستداران فرانتس کافکای بزرگ است که خوشبختانه در ایران تعدادشان فراوان است
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Hamidoo

فال نیک

گفتی:غزل بگو چه بگویم مجال کو                               شیرین من برای غزل شور و حال کو پر می زند دلم به هوای غزل، ولی                              گیرم هوای پر زدنم هست، بال کو؟ گیرم به فال نیک بگیرم بهار را                                     چشم و دلی برای تماشا و فال کو؟ تقویم چارفصل دلم را ورق زدم                                     آن برگهای سبِِِِزِِِ سرآغاز سال کو؟ رفتیم و پرسش دل ما بی جواب ماند                           حال سؤال و حوصله قیل و قال کو؟ قیصر امین پور پیمان جان سلام گفته بودی باز هم بنویسم . طنز بنویسم .حقیقتش من هیچ وقت طنز نمی نوشتم آنچه که بود دلم بود که می نوشت و من فقط  کاتبش بودم و بس.اما حالا اگر حوصله ای باقی مانده باشد باز هم می نویسم  سوژه زیاد روی دستم مانده اما دلم بر نمی دارد.شاید می ترسم شاید هم ...نمی دانم.دوست دارم از تو هم خبری بگیرم چه کار می کنی هنوز می نویسی؟با جایی همکاری داری ؟کارهای جدیدی خواندهای ؟ و...اما حکایت حالای ما حکایت همین شعر است .پیغامت بهم قوت قلب داد شاید همین چند تای نیمه کاره را دوبارخه از سر بنویسم.باز هم شاید.......
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Hamidoo

دهانت را می بویند مبادا که گفته باشی گه خوردم.

جناب شاملو سلام .ببخشید اگر به قول بعضی ها شعرتان را به بازی گرفته ام .من جایگاه خاص شما و نقشتان را در شعر و ادب ایران می دانم و اتفاقا خیلی خوب هم می دانم اما باور بفرمایید این بهترین و شاید تنها ترین تیتری بود که می توانستم انتخاب کنم.چند کیلو متر آنطرف تر از ما یک دانشگاه است در شهری که می گویند چاقو های خوبی دارد اما چاقو گش های خوبی ندارد.چاقو کشی فرهنگی این دفعه پوست چند تا از دانشجویان را دریده و اتفاقا از پی هم رد شده به قلبشان رسیده.چند ماه پیش چند نفر از دانشجویانش را به بهانه اینکه قصد داشتن صادقانه و بدون ماست مالی انحراف اخلاقی یکی از مسو لان دانشگاهشان را رسوا کنند محکوم کرده اند.یا کمی شرقی تر توی مشهد بچه ها را اوایل تابستان به بهانه نزدیکی به ۱۸ تیر دستگیر کرده اند .تا مبادا آبی از آب تکان بخورد.توی تهران تا از دانشجویان امیرکبیر که سال ۸۵ به بهانه توهین به مقدسات و اتنشار نشریه مهون دستگیر شده بودند آزاد شده اند و از شنکنجه هایشان توی اوین گفتند که دل هر آدمی را به درد آورد.آقای شاملو اگر توی عصر شما ساواک یک ذات پلید داشت و در خفا به آزار و اذیت آزادی خواهان می پرداخت حالا این کار کاملا عملی شده و نقاب مشروعیت به خود گرفته.من اصلا نمی دانم که چی توی آن نشریه دانشجویی بوده. اما هر چه که بوده حتی اگر کفر مطلق اعتقاد دارم که اسلام این نوع مجازات را نگفته که اگر گفته لله کافر بودن بهتر از مسلمان بودن است.چرا که اگر علی توی محراب شمشیر خورد به یک شمشیر بسنده کرد و به ان تاکید اما ما که سوزن هایمان که به جهت هوشیاری است این جزایمان نیست.
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Hamidoo

مادر

با حرارت هر چه تمام تر شیره زندگی اش را مکیدم و حرارت تنمان به هم داخل شد.حالا معشوقه اش بودم.دوستم می داشت اگر چه رنجش می دادم.محنت می کشیدم اما حریص تر می شدم.چاره ای جز گریه نبود.زبان گویایی نداشتم که توضیح دهم.از اعماق وجودم و احساسم بهش بگویم.بگویم چقدر خاطرش را می خواهم.در گرو اش بودم که سیاهی زیاد شد و گرمای بینمان سرد شد...........مادر بچه اش را توی گهواره گذاشت و رویش را گشید.
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Hamidoo

فاصله

دربست ........... نشستیم صندلی عقب.دستمان توی دست همدیگر بود و سرش روی شانه ام.راننده پرسید :کجا ؟   گفتم: هفت تیر.داشتم به پایان خدمت و پیدا کردن کار فکر می کردم.داشت برایم از مصیبت های دانشگاه رفتنش می گفت و شغلی که پیدا نمی شد.راننده از توی آیینه لبخند کجی تحویل مان داد و گفت:خوش به حالتون .دست تو دست هم گردن تو گردن.... ما که تا اومدیم بفهمیم سوری دختره یا پسر خوردیم تو خنسی انقلاب و بعد هم جنگ سگ مصب  اصلا راه نمی داد واسه...اما شما.. البت ما اصلا به فکر هیچ چیز نبودیم نه زن نه خونه نه زندگی ام شما... لبخندی تحویل اش دادم .جا خورد.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Hamidoo

دستمو بگیر

خواستند ابراهیم را بسوزانند   نسوخت   خواستند مریم را بی ابرو کنند   نشد   خواستند محمد را شبانه در خواب بکشند   نتوانستند   پس ای قادر و توانا   دستهای من کوچک منتظر اشاره ای از توست    رهایم مکن
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Hamidoo

آدرسم کامل عوض شده است

چند وقتی است که بلاگم را عوض کرده ام و می خواهم قبلی را از بین ببرم .

www.cafeketab.blogfa.com

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Hamidoo

فیلتر شکنون

دیروز امتحان کردم از بین ۱۲ سایت و بلاگی که هیچ کدام مشکل اخلاقی نداشتند ۸ تا فیلتر بودند.نمی دانم هدف چیست اما هرچه هست من این کار را قبول ندارم. http://g-4.inhttp://freefilter.infohttp://onebigonion.comhttp://hiddenpark.nethttp://www.unblockedme.infohttp://proxy.virtual-browser.com http://www.revisionforum101.infohttp://wowgamesonline.infohttp://www.greataflam.comhttp://www.revisionlookup.infohttp://www.unlockmybrowser.comhttp://hid3.infohttp://proxify.infohttp://www.silentsurfer.infohttp://berserkdirect.infohttp://www.monsterbrain.nlhttp://www.google.comhttp://uncorktheweb.com http://unblockerscity.infohttp://www.starter10.comhttp://proxify.lahttp://www.starthere2.comhttp://kungfuwuxi.comhttp://www.slaphappy.comhttp://www.starterone.com
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Hamidoo

هرزه فروش

بی تفاوت ترین نگاهم را تقدیم چشم های براقت میکنم که هرزه گی را به من هدیه می داد تا در شکوه انقلابی بی پایه دلت منتظر دستهای گرم من نباشی ...اما بعید می دانم. خرداد۸۷
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Hamidoo

Unknown

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Hamidoo