رخوت ام زیاد شده،آستانه تحملم زیاد تر. مسیر 75 کیلومتری تا  کارخانه برایم یک جور عادت روزانه شده و توقف تولید و جنجنال های داخل جلسه اتفاقی لوس و بی نمک. آنقدر که حالا حس میکنم بیخیال تر از آقا داود با  سه زن و ده سر عائله ام.آنقدر آرام که خودم هم از خودم میترسم.می نشینم به اتفاقات این روزها فکر میکنم به دوسال نیم گذشته به دوره زمان نوجوانی که سرخوش بودم و داشتم درش میدرخشیدم و نیمه کاره رها  کردم. به زبانی که تا  advance رسانده بودم و رها کردم به هزار یک کاری که به واسطه کارم ازشان دست کشیدم.به همه قرار های پنج عصر که سر کار بودم و همه اتفاقات عجیب ، همه سفرهایی که کار اجازه نداد بروم همه فرصت  ودن با خانواده  که به خواب گذشت. 

دارم به کار فکر میکنم به عوایدش چرا که آن خانم مشاور که اتاقش بوی جوراب و عرق میداد بهم گفت در موردش فکر کن فهرست مقایسه ای تهیه کن و ببین مزایای اش بیشتر است یا معایبش من هم نشستم و به مزایا و معایب کارم فکر کردم. به اینکه کدام بیشتر برایم می ارزد. نون می گوید از کارت بکش بیرون بیا تی پیمانکاری های پتروشیمی. میگوید پترو شیمی اما من میدانم  پترو شیمی صنعتی است که همه زورم را هم بزنم باز درش کارمندم. استاد بهم پیغام داد که آموزشگاهشان دوره آموزش طراحی قالب پلاستیک  برگزار میکند. از اول بهمن. درست بعد از امتحان های پایان ترم این ترم لعنتی. هزینه اش زیاد است اما برایم یک جور ماورایی و مالیخولیایی جذاب است . با اینکه نمیدانم کدام احمقی قرار است آنجا تدریس کند. پلاستیک برایم از قالبهای فلزی به مراتب جذاب تر است. باید بنشینم دل و دین آن جزوه شناسایی پلاستیک ها را در بیاورم. به نون هم  میگویم  دوست ندارم دیگر برای کسی کار کنم.حسن و اکبر و  حسین و حبیب و جواد هم از کارمندیشان به ستوه آمده اند.جسارت  پریدن نیست. آنقدر بال نزده ایم از پریدن می هراسیم. 

میخواهم اینبار دنبال علاقه ام بروم.ولو از کار و آن شهرک صنعتی بیرونم کنند. من دنبال آنچه دوست دارم میروم. باقی اش درست میشود. شاید قبل از دانشگاه و انتخاب رشته جسارت الان را داشتم الان وضعم بهتر بود. یا شایدم بدتر بود اما  مطمئن نیستم آنوقت هم باز این حس در من بود که پشیمان باشم یا نه.

میخواهم مجدد شروع کنم.

پ.ن: تو اگر راه ندانی همه گویندبه چه سوی/ من اگر راه ندانم همه گویند که چه بد.

عنوان متن برگرفته از کتابی از داریوش مهرجویی " بخاطر یک فیلم بلند لعنتی" که  قدیر از نمایشگاه سال 92 برایم خریده ولی بهم نداده است هنوز.