تا روشنایی بنویس.

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «هالیوود» ثبت شده است

سوم - Spotlight

spotlight رو ذیدم. در نهمین روز از فروردین بارانی و دلچسب وقتی همه مهمانها رفتند و ساعت خواب و بیداری من چند ساعتی به واسطه ایام نوروز جا به جا شده بودم. فیلم را دیدم. توی دفترچه سرخ برایش نوشتم فیلمی که خون سرخ و گرم درون رگ هایش می دود.

داستان یک تیم روزنامه نگار که به واسطه تغییر سردبیر وارد ماجرایی سریالی از یک معضل اجتماعی میشوند و آنقدر جسور هستند که بر خلاف تیم های قبلی تا  فیها خالدون موضوع را در می آورند.(خیلی سربسته اش این میشود)

بازی ها خوبند و صحنه های فیلم به فراخور زمان فیلم (سال 2001-2002) چیده شده اند.  دو جایزه اسکار هم به خاطر بهترین فیلم نامه اقتباسی و بهترین فیلم به جیب زد. خیلی ژانگولر در فیلم برداری یا  موسیقی یا جلوه های ویژه هم ندارد. یعنی اصلا در سبک کاری فیلم نیست. فیلم جان دار است . پر مایه است. روزنامه نگارها و ویراستارهای یک شهر برای اینکه شهرشان به جای بهتری بدل شود دارند میجگند  که  یک دفعه ماجرایی وسط کشیده میشود که  اخلاق و غیرتشان را  هم درگیر میکند.

بازی مایکل کیتون هم که پارسال  با  فیلم  bird man آماده بود برایم  جالب بود. مثل اینکه در ینگه دنیا مد است کارگردان یا  بازیگری بعد از یک کار خوب کار خوب بهتری را  رو میکند که  ثابت  کند ببینید من خیلی از آنچه فکر میکنی بهترم. یعنی استراحتی در کار نیست. مصرف توده وار است و به فراخور آن تولید توده وار تر. حالا چه این کالا همبرگر باشد ، چه آچار شلاقی ، چه فیلم سینمایی.، چه تئاتر موزیکال.

فیلم را که دیدم عزمم جزم شد برای آن اتفاق دهه هفناد دبستان جوادالائمه و آن همه چیز بنویسم. هرچند قطع به یقیین میدانم اینجا ایران است و قد یگنه دنیا اهمیت نمیدهند که بیایند فیلمی بسازند  فیلمش خوبی هم بشود و جایزه هم ببرد. اما همین که یک نفر ولو قربانی این ماجرا  بخواند  بفهمد راست میگویم برایم کفایت  میکند باید بنویسمش.

اگر بخواهم به خود فیلم برگردم، به شدت  تعلیق داشت ، شدیدا میخواستم ببینم  آخرش چه میشود. آن تعریف فیلم خوب که یکبار به گزارشگر سیما هم گفتم همیشه تو ذهنم است."فیلم خوب فیلمی است که نگذارد دستشویی بروی ولو در آستانه انفجار باشی." فیلم را دیدم و حتی چای هم نخوردم. تا انتهایش را دیدم . وسط هایش به این فکر کردم که فیلم  درباره ی تجاوز به عنف بود ولی حتی یک صحنه غیر اخلاقی نداشت. اما آیا  اخلاق گرایان صدا و سیمای ما حاضرند همین فیلم را دوبله و پخش کنند. یا برایشان نداشتن  صحنه غیر اخلاقی مطرح نیست و درجه سانسور تا بیان واژگانش هم منشوری و خط قرمز است . شاید آقایان را جناب کلاغ از آسمان آورده یا آلات جنسیشان عضوی تزیینی است، بماند.حرف در مرود فیلم زیاد نمیتوان زد. اینکه سردبیر یهودی باشد و به کلیسای کاتولیت با  تیغ تیز انتقاد نگاه کند یا زیر سوال بردن تقدس کلیسا در کشوری که عمده جمعیتش مسیحی است همه اش نکته های ظریفی دارد که به فراخور زمان و مکان هالیوود قابل طرح است اما به درد کار من و این بلاگ و لذت فیلم دیدنم نمیکند. نهایتش  نادر طالب زاده یک  پولی بابت برنامه سازی میگیرد یک دکور مسخره میزند و مینشیند یکی از مایکل مان میگوید و چهارتا از خاطراتش در ینگه دنیا و به ضمیمه پنچ تا آب دارش نثار امپریالیسم و سرمایه داری میکند و آخرش با آوینی و جشنواره عمار حرفش را تمام میکند. 

در مرد اینکه  soptlight  واقعا  بهترین  فیلم سال 2015 بوده تردید دارم . اما در مورد اینکه فیلم نامه اش فیلم نامه اقتباس شده از یک ماجرای حقیقی است که بسیار خوب از آب در آمده شکی ندارم. فیلمنامه از کتاب .... برنده پولیتزر اقتباس شده بود.

احتمال باران اسیدی را خواهم دید.




۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
Hamidoo

دوم - The Revenant

the Revenant را دیدم.فیلم مصاِیب و سخت سازی بود. لوکیشن های زیاد،کوهستان،سرما و برف، یخبندان و جلوه های ویژه سنگین. خب طبیعی است اگر مخاطب فیلم های ایرانی بگوید دوستش نداشتم، چون که ما چشممان به ملودرام های شهری عادتکرده. ما فیلم اکشن و ماجراجویانه ،فیلم معمایی و فیلم ترسناک و انیمیشن و حتی کمدیبه معنای درست کلمه نداریم. این میشود که اگر 100 فیلم داستانی در طول سال بسازیم، 80 فیلم درام و ملو درام های شهری است. خیانت،اعتیاد، تنهایی، طلاق و شبکه های اجتماعی امثالهم مضمون 80 درصد این 80 فیلم است . این میشود وقتی فیلمی می بینیم که توی زمستان جنگل های سوزنی برگ آمریکای شمالی میگذرد که در حال و هوای 250 سال قبل گذشته و یکهو یک اکیپ سرخ پوست  وحشی به جماعت سفید پوست دنبال پوست گوزن حمله میکنند و با تیر کمان گلوی سفید پوست را به درخت  میدوزد و همزمان دوربین در مسیر های منحنی سه بعدی با  5 درجه آزادی حرکت میکند. شاید خیلی به مذاقمان خوش نیایید.


یا ما عادت کردیم یک پیت  حلبی را سوراخ سوراخ کرده پر تخته های  جعبه  میوه کنیم بگذاریم کنار خیابان و آتشش بزنیم و شخصیت  اصلی فیلم را در سیاه زمستان کنارش بنشانیم تا اوج فلاکت را نشان دهیم. پس اگر ادمی ببینیم که شکم اسبی را  پاره میکند و توی شکمش پناه میگیرد تا از سرمای استخوان خرد کن در امان بماند شاید بیشتر فکر فرد بنظرمان جالب برسد تا  نوع بازی که دارد انجام میدهد.

قبول دارم که revenant جاهایی اغراق آمیز است جاهایی هم یاد آن بازی سرخپوستی می افتادم که حس میکنم لا مکان است که سر و ته ندارد . یعنی جاهایی حس میکردم خودشان هم نمیدانند کجا میخواهند بروند. یا اینکه دیالوگ یا شکل نمیگیرد یا خیلی راپورتی و فوری و فوتی درز گرفته میشود.

از بازی تام هاردی در نقش فیتز جرالد نگذریم که بنظرم با اینکه نقش منفی داشت  اما اراده و بازی اش به شر بودن بسیار قوی تر و جسورانه تر از خیریت دی کاپریو ( هاگ گلس) بود. گریم ها  عالی خصوصا گریم سنگین و سخت هاگ گلس بعد از حمله خرس و در مراحل نقاهت بسیار زمان بر و سخت بود.

با این همه هنوز بنظرم  ایناریتو توانسته بود  قصه تعریف کند و به لطف توانمندی های سینمایشان ،  تیر و تخته را هم خوب بهم چفت کرده بود. ازش revenant راضی هستم وتوصیه میکنم ببینید. کم پیش می آید کارگردانی به فاصله زمانی یکسال از یک فیلم  که به شدت  به  ذهیت و خلقیات  یک بازیگر میانسال وابسته بود و در فضای بسته تئاتری در برادوی می گذشت  برود سراغ  یک  داستان چند صد سال  گذشته و درگیری های فیزیکی سخت و خشن . بنظرم یکجورایی مثل  برد من خودش را  به مبارزه دعوت کرده و قدرت اش را  به همه کارگردان های هم نسل خودش کشیده است.

فردا  فیلم  spotlight را  می بینم.

۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
Hamidoo