باید دوباره آدیداس هایم را  پا بزنم. لوتو بدرد این مواقع نمیخورد.کفش اش زیادی سفت است. بطری آب را  وقتی تگری شده از توی فریزر بر میدارم. گوشی خاموش را روی قفسه کتابهامیگذارم.فقط یک لایه نازک یخ روی سطح اش بسته.سویی شرت و شلوار کرکی خاکستری ام را می پوشم.. دوتا خط مشکی کنار رانش که تا پایین رفته. درست کنار زانوی چپم یک تکه  را چرخ ریپ زده و ندوخته.هدفن های سفید را توی گوشم می گذارم.با انگشتی که از  سردی آب کرخت شده  ام پی تی پلیرم را توی جیبم میگذارم.بخار از دهانم بیرون می ریزد.به اولین لرزش فکر کنم.تیو کلاس نشسته بودم وبی هوا داشتم با دوربین اش بازی میکردم.گوشی ام لرزید - دیگه به من اس ام اس نده؟ شوخی  مسخره ای به  نظرم می رسید. می پیچم داخل خیابان  176 . -  فندق خانم.خودتی؟ یعنی برو خودت وبزار سر کار... هدفن گوش چپم  شل شده با سر انگشت  فشار اش می دهم. -  جدی میگم،دیگه به من اس نده....... -طوری شده؟ بالای دمبلیچه ام تیر میکشد.و کشک زانو ام مثل پاهای پینوکیو موقع دویدن صدا می دهند. روی صندلی کلاس خالی وارفته ام و به اس ام اس هایی که یکی یک میرسند نگاه میکنم. - امیر ازت بدم میاد،متنفرم ازت میفهمی،دست از سرم بردار... - پریودی؟ - خفه شو... -خب بگو چی شده دیگه؟ انتهای 176 تصمیم می گیرم تا خیابان 104 را بدوم.از حاشیه بزرگراه  بدوم.همه راه را. سنگ کاری جلوی "مسکن شرق" از باران عصر خیس شده و هنوز لیز است. - اصن حالم خوب نیس.میفهمی؟ به آهنگ های توی هدفن گوش نمی کنم. شافل اش بیخودی آهنگ ها را عوض میکند. - نگار ؟؟؟؟؟؟.چت شده تو ؟ الان کجایی؟  ماشینی توی بزرگراه بدجور ترمز می کند. - هیچی، فقط میدونم که داریم زجر می کشیم. - تو اس قبلی پرسیدم کجایی؟ من  همکف  دانشده فن یام  بگو بیام پیشت... -امیر فقط برو.. -زیاده روی کردی؟ مستی؟ موزیک پلیر میخواند:"hey you out there in the cold" "getting lonely getting old" -چه زجری؟ چت شده دیووونه؟ رسیده ام به پارک آدم های الکی.زنان یائسه پر توقع. دونفر که رو بروی هم و چیک تو چیک نشسته اند. پسرهایی که سیگار کشیدن هم بلد نیستن.چس دود میکنندبه لوازم ورزشی اش می رسم .خجالت می کشم ازشان استفاده کنم.پا تند میکنم.بوی چمن تازه اصلاح شده می آید.عکس شهید روی دیوار اتوبان چپ چپ نگاهم می کند.دوست دارم بهش بفهمانم این دفعه دیگه بی تقصیرم . بدون اینکه بفهمم از کلاس رفته ام بیرون. آفتاب از لای نرده های در افتاده  داخل لابی فنی.پای تابلو مشروطی ها  میمانم.و تایپ میکنم: -خب...از اول.بگو چت شده ؟اصلا  خودتی داری این  اس ام اس ها رو میدی؟ انتهای اتوبان  سیاه و چرک مرده است. سرما چشم هایم را آب انداخته. چراغ چشم زن درهم خیابان فرجام و 172 را می بینم.از پارک تنها جیغ های ممتد دختر بچه ای باقی مانده  که توی هدفن با صداهای دیگر قاطی می شود.قدم هایم را کند میکنم. در بطری را باز می کنم.بطری را به دسیت دیگرم میدهم و کرختی دستم را توی جیبم سویی شرتم قایم میکنم  نمیخوای بگی چه مرگت شده؟ باید مث محسن میزاشتم هرروز با یکی میرفتم.... -نه..نه ..امیر..نه به خدا مسئله اصلا  این نیس...... -  تو که  همه چیت خوبه. من که نه به تریپت نه  ارایشت.نه اخلاقت گیر ندادم.پ چی گلوت جا دیگه گیر کرده؟؟ها؟ ماشین مدل بالا دیدی؟ - بس کن امیر........ خاوری با سرعت رد میشود . و بوی گازوییل سوخته  میدهد به خوردم. -نمی خوای بگی چرا؟ باید جایی حوالی 166 باشم.قبل از گلستان اول.کنار اتوبان .باز هم فضای سبز است.فضای سبز های الکی که درست شده اند تا  لختی سیمان  خانه های آنطرف اتوبان  توی ذوق نزد. روی پله های دانشکده میایستم.افتاب شهرستان ها قشنگ تر از تهران غروب میکند.شماره اش را حفظم.دستم  غریزی روی کلید ها  می رود و می آید. گوشی را می گذارم بیخ گوشم.دختری از بغلم رد می شود عینک دودی اش را  در می آورد.  و پله ها را تاتی تاتی و سر حوصله پایین می رود. عینک گردش کپ عینک نگار است. گوشی و گوشم یکی شده. هرگز به  صدای نگار نمیرسم...زنی دیگر میگوید مشترک مورد نظر قادر به پاسخ گویی نمی باشد... ..قدم هایم بلند تر و تند تر شده......و ریشه موهایم قد یک سانت خیس از عرق شده و توی باد خنک می شود.... دفعه چهارم و پنجم و ششم  هم نگارم حرفی نمیزند. پیش خودم فکر میکنم که چکار کردم.آخرین بار توی آمفی تئاتر انجمن  بود که فیلم دیدیم.بعدش چای خوردیم.اتفاق دیگری نیفتاد. بار هفتم گوشی را بر میدارد. -          الو نگار؟سلام... سکوت بینمان کش می آید. قوزک پای چپم هنوز تیر میکشد. -          صدای بازدمش به صورتم میخورد. -          امیر ....من... با یکی دیگه دوست شدم.خواستم فقط اینو بهت... خمیز بازی شل و ول بین دست های عرق کرده بچه ها می شوم.کش می آیم.تا می شوم.خیابان دور میشود.نزدیک می آید.د.چراغ ها ستاره می شوند. بوق ها  ممتدمی وشند .بلندو بلند تر،نزدیک و نزدیکتر.... سیاهی و خون روی آسفالت اتوبان با هم قاطی می شوند. حمید واشقانی فراهانی-اردیبهشت 91 .