- میشه بریم بیرون؟ - کجا؟ - بیرم بیایون، بریم دشت  یه جایی که بتونیم  حرف بزنیم. - آقام نمیذاره. - نمیزاره یا نمیخوای؟ - چه فرقی میکنه؟ - فرق میکنه. - خب حالا هرچی.اصلن چی میخوای بهم بگی؟ - چطو تو این  ده سال کارم نداشتی؟ - اینجا نمیشه.محیطش کوچیکه .حرف در میارن. - گور پدرشون. اینجا تو  ولایت خودمون هم  نتونیم با هم حرف بزنیم کجا میتونیم پس حرف بزنیم. - خب همین جا بگو. اینجا نمیشه. دارن نذری می پزن هی میان و میرن. نمیخوام  اشکهاتو ببینن. - یعنی باز میخوای اشک هامو دربیاری؟ - نه .اما دل نازکی تو..خیلی دل نازک. - خوبه اینها رو میدونستی و اینکارو باهام کردی. - حالا میای بریم؟ - بریم خب.. - میخوام باهات حرف بزنم. - مگه حرفی ام مونده؟ - نمونده. - خیلی پر رویی - چرا؟ - نمیدونی چرا؟ - باید بدونم؟ - واقعن که... - میدونی چقدر گریه کردم. میدونی وقتی گذاشتی رفتی آلمان چقدر گریه کردم؟ - میدونم - نه نمیدونی. وقتی اون مردیکه الدنگ اومد خونمون.چقدر کفری بودم از دستت. - میدونم. - نگو میدونم.میزنم لهت میکنم ها..نگو.... - باشه. -میدونی عمو از بچگی همیشه به من میگفت  فاطی عروس خودمه.از وقتی به دنیا اومدم.از وقتی یادمه. -اوهوم -پس چی شد. عمو نوح شد و  پسر عمو  پسر نوح؟ - باید میرفتم. - نگفتم نرو.گفتم تکلیف منو روشن و کن و برو. - نمیتونستم. - داری دروغ میگی. - چه دروغی دارم بگم؟ - نامه چی، نمیتونستی بدی. - دادم.با هر نامه که برای مامانم می فرستادم. - هیچکدومش دستم نرسید. - بعد  دوماه گفتن واست  خواستگار اومده.درس نیس.در ارتباط باشیم. -ههه...گور پدرش.. - تو چرا نموندی.منتظرم نشدی. - من؟ -ببین رو اعصابم راه نرو. سعید به خدا میزنم  داغونت میکنم ها ... -بزن -خفه شو... - خب بزن...اگه مشکلت با زدن حل میشه.بزن... - واقعن که... . . . -گفتن  یه دختر نروژی رو گرفتی. -سهیلا یه عکس هم ازش بهم نشون داد. -جدی؟کی؟ - نمیخواست نشون بده . لای آلبوم عکس های تولدش بود.کنار ش وایساده بودی. هم قدت بود.کت یقه خز  شکلاتی تنش بود. دستکش های قهوه ای .بوت قهوی ای. -عکس دست جمعی بود. واسه مراسم "پروم " انداخته بودیم. -چرا  بین اون ده بیست نفر کنار تو بود.چرا  اینقدر بهت نزدیک بود. -من باهاش نبودم. -دروغ نگو. - کورشم اگه دروغ بگم.به جون بابام. - جون عمو رو قسم نخور. لایقتشو نداری. -فقط همکلاسی بودم باهاش ،باور کن... -الان میگی؟ -چطور میتونستم بهت بگم؟ -خب لامصب یه زنگ میزدی. - هر یه  یورو رو با هزار ترس و لرز خرج میکردم.تازه مامانم گفت بهت زنگ نزم.تو نامزد داری. - مامانت از اول چشم دیدنمو نداشتم.. - نمیدونم. - تو کنتاکی کار گرفته بودم.شاممو میداد.یه کمک خرجی هم بود. -بابام مث همیشه  روش نشد به بابات بگه. گفت اگه میخواستید پا پیش میذاشتید. - از ده اومدیم بیرون... - اره ..میگن آدم پیاده ساعتی چهار کیلومتر راه میره... -کجا بریم حالا؟ -بریم  مزرعه بابا بزرگ..؟ -خیلی غصه خورد. -کی؟ - بابا بزرگ -خدا بیامرزدتش -چند بار به بابات گفت.بهت خبر دادن؟ - کم وبیش... -مامانت راضی نبود .میدونم. - آره -میگفت حیف پسرمه.تحصیل کرده.خوشتیپ... - راس میگفت. - ا  فاطی ؟؟؟ - نه تو به من زیاد بودی.حرفی توش نیس.اما از دستت شاکی ام .چون بهم نگفتی. - چی رو باید میگفتم؟ - مث یه مرد وایمیستادی میگفتی نیمخوامت...این خاله زنک بازها رو در نمی آوردی. - یعنی چی فاطی؟ من هنوز  دوست دارم... - سعید تو رو خدا... - سعید این شکم  بادکنک  نیست توش.اون  طفل معصوم که تو خونه خوابیده عروسک نیست. - میفهمم.. - سعید تورو جون  هر کی دوست داری...نگو میفهمم. - تو چی میفهمی؟ چه میدونی..خوابیدن با مردی که اصلن مرد نیس.چقدر سخته؟ -....{ ...}... -گریه نکن. - برو بابا... - بیا بگیر اشکهاتو پاک کن. - گفتم دست از سرم بردار. -حالا کجاست؟ - کی؟ - شوهرت. -پی الواطیش.. -کی فهمیدی معتاده.. - میدونستم.. - یعنی میدونستی و باز... - هو تند نرو.....اینقده از دستت شاکی بودم که واسم مهم نبود. - احمق. - با منی؟ - نه پس با  روح بابا بزرگم...میدونستی معتاده زنش شدی؟ -چاره ای نبود. - قالیت سر دار بود یا  حجره بابات و اجرا میخواست ببره... -خسته شده بودم.اون موقع  اینقد هم تابلو نبود.شیشه میزد.گاهی دوتایی میزدیم.بعد... -چته تو...هنو بچه  ای سعید به خدا..گریه داری میکنی؟؟؟؟ -.... -سعید؟ - هان.. -بیا از اینجا بریم.اون درخت بادوم های .کهریز  یادته...میرفتیم لا به لاشون...بوس بازی میکردیم. -.. -سعید بس کن...اینقدر بچه نه نه نبودی تو؟ - باشه بریم. - شب اول که اومدن بردنش واسه طلب بود.گند کاری کرده بود.پول نزول گرفته بود. به بابام نگفتم. مامانم از بابات پول گرفت دادیم .ولش کردن. - فاطی؟ - ها؟ -دوسش داری؟ -داشتم - الان یعنی نداری؟ -الان ازش دوتا توله دارم.مجبورم. -یعنی چی مجبوری... - اینجا با اونجایی که ازش اومدی فرق داره مهندس.... - چه فرقی؟ اصلن به کسی چه.... پایان بخش اول لطفا نظرات خودتان در مورد این بخش و پیشنهاد هایتان برای ادامه کار را  بنویسید. سپاس