از همین جا آغاز کنیم. از 15 اردیبهشت که چند کیلومتر راه را کوبیدیم با دوستان رفتیم که سری به نمایشگاه کتاب زده باشیم. همه راه رفتن و گشتن و دور زدن بعد دست خالی برگشتن . باران رگباری بهار و مشکل همیشگی زیرساخت و تاسیسات ضعیف که نمایشگاه را تعطیل کرد. همزمان توی ترافیک چند ساعته داشتیم  مناظره را گوش میدادیم. دور دوم مناظرات انتخاباتی کاندیده ها به زشت ترین شکل ممکن همدیگر را هدف حمله قرار می دادند. فرقشان با دعواهای جاهلان کلاه مخملی صرفا فحش های مودبانه تر بود. فکر میکنم دلیلش بحث کیفیت است. ما به کیفیت نمی اندیشیم . نه تفکرمان ،نه در کلاممان نه در اجرا و کارمان. 

شهر آفتاب را  در جنوب تهران ساخته ایم در مسطح ترین  مکانی که امکان ساختش بود. با کلی فضای خشک و خالی که  بیش از 9 ماه سال تشنه آب است. از طرفی بنای کهنه و فرسوده هم نبوده که  نقشه ای ازش موجود نباشد یا ندانند باید چه کار کند. بیابان بکر خدا. 130 هزار متر مربع  فضا که قرار است به 250 برسد اما  به قدری در اجرا  ضعیف  که رگباری بهاری ویرانش میکند.
مسیر دسترسی اش  تا روز دوم نمایشگاه در حال تغییر است و یک جور سرگردانی در شکل جانمایی و  ارائه امکانات به چشم می آید.
روی پوسترهای نمایشگاه کتاب عدد 30 نشان داده شده. جشنواره فجرمان هم حدودا  همین مقدار قدمت دارد، اکثر جشنواره های دولتی عمر  بیش از سه دهه (عمر انقلاب) را به دوش میکشند اما در اجرا و کیفیت مثل سه ساله هابرگزار میشود.
عمیق ترین مدیران فرهنگی کشور موقع حرف زدن از یک رویداد فرهنگی متراز و  تیراژ را بیان میکنند. موقع آمار گرفتن تعداد بازدید کنندگان را  میشمارند. گمانم تفاوت ما با نمایشگاهی مثل فرانکفورت،لیسبون، شانگهای و ... در همین  رسیدن به کیفیت باشد.

به اینها که فکر میکردم کاندیده ها در مورد انقلابی گریشان  داد سخن میدانند. فارغ از اینکه  بدانند یا بفهمند که  انقلابگری توزیع  شربت با پارچ نیست. 
انقلابی گری ساخت مدرسه با اجر فشاری برای کپر نشینان هم نیست. توسعه رسیدن به تفکر توسعه و کیفیت است.
کاش اینقدر رشد کرده بودیم که معیار انتخابمان متملقی نباشد که بهتر است چطوری مناظره را  به نفع خودش تمام کند.

- عنوان متن از ضرب المثلی آمریکایی