چهار سال پیش بود،یک روز اردیبهشتی. باران مورب میزد. شاید هم  مورب زده بود و  بعدش آفتاب شده بود. ریه هایم پراز  بوی خوب خاک خیس خورده بود .رخوت  بر تن بود. و تمنای گرم پتو.گرم بازی های خودم بودم.دلزده از یاهو 360 آن روزها که قلدریبود برای خودش.فیس بوک هم آنقدر ها شاخ نشده بود.هکری عراقی پرشین بلاگ را ترکانده بود و  دامنه دات کام نداشت.دربه در جایی برای نوشتن بودم  وقتی هنوز وردپرس و  میهن بلاگ آنقدرها رایج نبودن.بار و بندیل را جمع کردم و آمدم اینجا. اسمش رابه هیچ فکری گذاشتم کافه کتاب. اما  بعدتر ها. یعنی همین  اخیرا فهمیدم این کافه  حداقل واسه ادبیات ایتالیا و استفانو بننی* خیلی کاربرد دارد.این شد که این مدت اینجا ماندگار شدم.هرچند پررنگ نبودم و  هر وقت ویررم میگرفت مینوشتم.اما باز کمی کردم به تاریخ کتبی خودم تا هروقت برای خودم خواستم دنبال بایگانی معتبری بگردم.سری به بلاگ بزنم و ببینم آنموقع چه کردم.پستم چه بوده. چه کسی برایم کامنت گذاشته و  با کی دعوا کرده و با کی آشتی کردم؟از چی دلم پر بوده و چه کسی برایم قابل احترام. پ.ن:این بلاگ قبلی ام بود که بعد از هک شدن پرشین بلاگ رهایش کردم. دنیای داشت برای خودش. www.kartabl.persianblpg.ir