از ایران و مردمانش می ترسم آره واقعیت این است.از اینجا می ترسم چون منطقش بر بی منطقی استوار است.اینجا یک عده هدفمند هستند.که می دوند و بقیه فقط به صرف اینک پشت سرکدام یکی شلوغ تر است شروع به دویدن می کنند.این دوندگان مسامحه کار و عوام فریب مثل سیلی کسی را هم که سیگاری یا ش است را به زود حرکت می دهند و به دویدن ترغیب می کنند. با خودم فکر کردم * خیلی بیشتر از خیلی با خودم فکر کردم.گفتم نمی خواهم اشتباه کنم.یا به قول امام صادق از یک سوراخ دوبار نیش نمیخورم توی این چندهفته که حجاب ها ی برزنتی کمی جابجا شده سر و گوشی بجنبانم و یک کم بیشتراز حال و اوضاع سیاسی با خبر شوم.ستاد ها را ایمن ترین جا برای اینکار دانستم. آنچه درژپی میآید ماقوع پیادهروی های اسب مآبانه من بود برای کشف حقیقت و در ژی ستاد های انتخاباتی هر ۴ کاندید: ۱.سلانه سلانه راه افتاده سمت ستاد موسوی .دلیل اینکه با موسوی شروع کردم چون که نزذیک ترین به خانه ام بودم و من هم که ماشین نداشتم و اسب هم که یک کم شعور دارد اول از همان نزدیک ترین شروع میکند. چند تا بچه مدرسه ای یه اسژری دست گرفته بودند و رو در و دیوار شعار می نوشتن.که مثلا موسوی عاشقتم......چشات منو کشته و از این دست (عکس های مستند این نوشته ها موجود است متن نوشته ها هم روی ژیکره ژل هوایی نگون بخت اتوبان باقری تقاطغ ۴۶ متری رسالت هموز پابر جاست)   ۲.جلو در ستاد موسوی یک عالم جوون ول و بیکار سیگار دود می کردن سرود یار دبستانی  پخش می شد.همشون دوسه متری پارچه سبز به سر و کله اشون پیچیده بودن.با نامیدی تمام رفاتم داخل.کاملا جا خوردم ۱۴ نفر بله دقیقا ۱۴ نفر اعم از زن و مرد(خواستم بگویم دختر و پسر دیدم بهتر زن و مرد است) دارند در مورد اصلاح طلبی و اصول گرایی و ارمان خواهی (له طی نیم ساعتی که انجا بودم بحث همین بود.) صحبت می کنند. ۳.رفتم ستاد احمدی نژاد به معنای واقعی سگ پر نمی زد.زنگ زدم یکی اومد بهم گفت بچه برو رد کارت ۴.سوار مترو شدم یه ستاد از کروبی سراغ داشتم رفتم.پسری که به سوال هایم جواب ی داد تقریبا همسن خودم بود.تاکید داشت که دانشجوست(نمی دانم چرا اینکار را می کرد)و بیشتر تاکید داشت که من هیچ پولی نمی گیرم ها(این یکی را می دانم چرا تاکید داشت) ۵.محسن رضایی هم تخمشو ملخ خورده.یه ستاد هم تا شعاع ۵ کیلو متری اینجا از این بشر نیست. ۶.داشتم برمی گشتم دو نفر (واقعا جوان برازنده) ازم درخواست پول کردن.سعی کردم بهشان بفهمانم اگر پول داشتم طریقت احشام را پیش نمی گرفتم.مثل آدمهای متجدد سوار ماشین می شدم. بر گشتم خانه .فکر کردم چیکار کنم.رای ندهم.بجث آرای خاموش.فکر همان گداهای خوش تیپ.نمیدانم؟فردا روز دیگری است شاید نظرم عوض شد.   بر گشتم خانه.به این فکر کردم به کی رای بدهم.من به دنبال کاندیده های اصلح بودم.